Chapter 34

1.9K 192 36
                                    

غریزه ی خون آشامیم داشت تحریک میشد..
سعی کردم روی پاهام وایستم ولی شکست خوردم..
پس از لبه تخت کمک گرفتم و تعادلمو روی پاهام حفظ کردم..
تلو تلو خوران به سمت در اتاقم رفتم و سعی کردم تشخیص بدم کدوم یکی از اون درها در مقابل چشمای متوهم ام در واقعیه..

از اتاقم خارج شدم و وقتی در اتاق رز رو باز کردم..
موجی از بوی خون تازه خورد توی صورتم..
اون ماده زیر لثه هام ترشح شد و باعث شد دندونای نیشم بزرگتر بشن..
با بینیم جهت خون رو دنبال کردم تا به سرویس بهداشتی رسیدم..
و خشکم زد..

همه چه اون لحظه در مقابل چشمام متوقف شد..
سینه اش که به آرومی بالا و پایین میرفت و سنگین نفس میکشید..
چشماشو به سقف دوخته بود و بدن کوچیکش توی اون وان بزرگ معلق بود..
دستاشو اطرافش گذاشته بود و قطرات درشت خون از شکاف های روی مچش بیرون میجهید و روی سرامیک های سفید پخش میشد..
توده ی دود از دهنش بیرون میومد و توی هم پیچ میخورد..
و یه سیگار تر شده که لای انگشتش داشت خاموش میشد..

ناگهان زمان دوباره به حرکت در اومد..
به سمتش حمله ور شدم.. از بازوهاش گرفتم و سعی کردم بلندش کنم.
- چه غلطی داری میکنی.

صدای خشنم توی فضای بسته ی حموم منعکس شد..
منو پس زد..
- ولم کن..
و بیشتر توی آب خونی رنگ وان فرو رفت..
- ای ترسو..ای احمق
بلند بلند خندیدم..ازون خنده های عصبی ای که سابقه نداشت..
- فکر کردی مرگ نجاتت میده؟ فکر کردی با بریدن رگت دنیای بهتری منتظرته؟ ای کوچولوی ضعیف.

- تو حتی حق نداری به من بگی ضعیف وقتی اولین انتخابت بعد مرگ آنجل خاموش کردن احساساتت بود..یه خودکشی به نوع خودش!

پوزخند زد..

- ولی نه..من مثل تو بدبخت نیستم هری..من خودمو نمیکشم..فقط دارم درد رو احساس میکنم..

دستاشو جلوم گرفت.. خطای برجسته ای از زخم که از مچ تا آرنجشو بطور نامرتبی پوشونده بود..

- خودت بهم گفتی..گفتی باید میزاشتم همون موقع درد تموم وجودمو فرا بگیره و تا مغز استخونم ریشه بدونه تا آزاد شم.. منم همینکارو دارم میکنم..

چند ثانیه سکوت کرد
- دارم از درد لذت میبرم..

و بعد سیگارو کف دستش خاموش کرد و از درد لباشو جوید..
سیگاریو که حتی نمیدونم از کجا گیرش آورده بود، از دستش کشیدم بیرون و بدنشو از وان بیرون آوردم..

- دهنتو ببند رز.اینا درد نیست..این دیوونگیه!

نمیفهمم نمیفهمم نمیفهمم!!
این کارای رز رو نمیفهمم..
اون از خوب راهی وارد شده تا عذابم بده..

با دندونام پوست مچمو پاره کردم و به محض جاری شدن خون اون رو به لب رز چسبوندم..
- خفه شو و اینو بخور..

Slave Of The DarknessHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin