د.ا.د لوییس:
بیاتریسا که قهر کرد، گابریل از جا بلند شد و سمت شومینه رفت. کتری فلزی رو با دستگیره برداشت و در حالی که مایع داغی رو توی لیوان سفالی میریخت، صداش از بین هالهی بخارآلود بلند شده از لیوان به گوشم رسید: «شام پیش من میمونی؟»سرم رو به طرفین تکون دادم. گابریل لبخندی به لجبازی بچّگانهام زد و گفت: «هر کس بهت شام تعارف کنه فکر میکنی داره بهت صدقه میده؟»
در حالی که با نوک ناخنم بازی میکردم زیر لب پرسیدم: «من این حرف رو زدم؟»
-«نه ولی میشه از چشمهات خوند. چرا زندگی رو به خودت سخت میگیری؟ همهی مردم دنیا کمین نکردن تا غرورت رو بشکنن آقا پسر.»
لیوان پُر رو روی میز سمت من سُر داد و من دستهاش رو گرفتم. دستهام رو دورش حلقه کردم و گرمای مطبوعش از سر انگشتهام بالا اومد، یخ لبهام رو ذوب کرد و لبخند به لبم آورد. با به یاد آوردن چیزی لبخندم محو شد: «ولی من الان باید خونه باشم.»
-«یه کم دیرتر بری که چیزی نمیشه. بمون. یه نفر میآد که میشناسیش.»
-«ولی بابام عصبانی میشه. مخصوصاً...»
ساکت شدم. گفتن بقیهاش ممکنه ناراحتش کنه. ولی خودش با لبخندی کاملش کرد: «...اگر بفهمه دور و بر من میپلکی.»
-«متأسفم. اون از تو خوشش نمیآد.»
-«میدونم. بهش حق میدم. اون دوستت داره. چرا نمیخوریش؟»
با شرم کودکانهای گفتم: «آخه نمیدونم چیه.»
-«شیر گرمه. با عصارهی نیشکر و قهوه. زن ″اورلان″ یاد بیاتریسا داده. من که به همون چایی سرخپوستی خودم راضی بودم. این زنها هم توی این هیر و ویر یهو خوشاشتها شدن.»
لیوان رو به لبم چسبوندم و یه قلپ از مایع شیرین رو از سر لیوان مکیدم. من شیر دوست ندارم ولی این... خوب... خیلی خوبه! یه قلپ بزرگتر نوشیدم و از رضایتی که پایین رفتن حجم گرما از گلو تا شکمم به وجود آورد، پلکهام رو روی هم گذاشتم. نفس عمیقی گرفتم و دود شمعهای آمیخته با بوی گوشت کبابی رو توی ریهام کشیدم. اطراف رو بررسی کردم: «بوی غذا از کجا میآد؟»
-«از آشپزخونه. همون جا که بیاتریسا توش رفت.»
-«اوه... پس آشپزخونهی جدا دارید.»
-«بله و اون جور که توش رفت، معلوم نیست کی بهمون شام میده.»
آخرین قلپ شیر رو خوردم و گفتم: «ولی من دیگه سیر شدم.»
-«اون فقط یه لیوان شیر بود!!!»
در زدن و گابریل دوباره در رو باز کرد. پسر چهارشونهی مو قهوهای با دیدن من جا خورد. من هم همین طور: «لیاااامممم؟؟؟»
YOU ARE READING
Half-Blood
Fanfiction«دورگه» پایبند اقوام و اماکن نشو. انسان باش. بدون مرز! A Louis Tomlinson Fanfiction highest ranking: #4 in fanfiction