_11_

552 95 10
                                    

Harry pov:

وارد کلاب شدم و تونستم رفیقای قدیمی ای که پاتوقشون اینجا بود رو ببینم.

سمتشون حرکت کردم.

"اقایونِ هوران و تاملینسون چطورن؟"

جفتشون برگشتن و با تعجب نگام کردن.

"به به دکتر راه گم کردن؟"

"شوخی نکن لویی،فکر کردی من مثل شماها بی معرفتم؟"

نایل بلند شد و به سمتم اومد. بغلش کردم.

" دلم برات تنگ شده بود مرد!معلومه تو کجایی؟"

نفس صدا داری کشیدم

" سرم خیلی شلوغه نایل. این اواخر هم که... . بیخیال شماها چه خبر؟"

"ما هم هیچی هرروز با نایل اینجا ولیم. خبرا دست شماست. بشین بگو چه اتفاقاتی این اواخر افتاده؟"

"لویی شاید دلش نخواد راجبش‌حرف‌بزنه!"

"عااا نایل تو چقدر ساده ای اخه. مطمئن باش یه اتفاقاتی براش افتاده که تصمیم گرفته از کارو زندگیش بزنه و بیاد اینجا. خب!نمیخوای حرف بزنی استایلز؟"

" ببین من بحث جدی میخوام بکنم اگه میخوای شوخی کنی حرف نمیزنم لویی"

"خودت میدونی که نمیتونم جلوی خودمو بگیرم."

"پس منم حرف نمیزنم"

"خیلی خب بابا اه."

"هری‌ تو راحت باش، من سعی میکنم جلو دهن این لویی رو بگیرم."

"جفتتون گمشین. حرف بزن توام دیگه اه."

صندلی‌ای که کنارم بود رو کنار کشیدمو روش نشستم. نفسی کشیدمو شروع کردم

"حدودا 2 هفته پیش یه مریض جدید رو اوردن. مشکلش هم گرایش به هم جنس خودش."

" صبر کن صبر کن. واقعا‌ این مریضیه؟"

"متنفرم از اینکه میپری وسطم حرفم لویی. از نظر اون ماهون لعنتی اره یه مریضیه و من باید درمانش کنم.
میدونی اون.... اون مثل بقیه‌ی مریضام نیست. اون حرفاش، اخلاقش، حرکاتش، اصلا همه چیش متفاوته."

"منظورت از متفاوت بودن چیه؟"

"عااا خب نایل اون قدرت کلماتش به قدری قویه که منو تحت تاثیر خودش قرار میده."

"بعضی از ادما قدرت کلماتشون انقدر قویه که میتونه کاملا تورو تغییر بده، میتونه تورو به خودش علاقه مند کنه."

"دقیقا، من اونو مریض نمیدونم. بهش گفتم بدون اینکه بخوای تغییر کنی‌از اینجا خلاصت میکنم.
خوشحال شدخ بود، نسبت به روز اولش‌ تغییر کرد.
اما بعد از دو سه روز دوباره تغییر کرد. انگار یه چیزی و نمیتونست بگه و این اذیتش میکرد. اما گفت!"

Listen To My Heartbeat<By:Sarah.Styles[Z.S]Where stories live. Discover now