Harry pove:
کاغذی که جلوم بود پر از نوشته های بی سروته، کلافه شدم و کاغذ رو پاره کردم.
کلافه بودم و سردرگم؛ و این حس واقعا وحشتناک بود.
شبیه بچه کوچولویی شده بودم که گم شده و از ترس اسم خودشو و اطرافیانش و فراموش کرده و در این لحظه افرادی برای کمک بهش سرمیرسن اما تو نمیدونی که کی راست میگه و کی دروغ.و این دوراهی و سردرگمیاز همه بدتره، من نمیخوام یه موجود ضعیف باشم میخوام دوباره خود سابقم باشم و همه چی تموم شه.
و نمیدونم این عرق سردی که کرده بودم برای چی بود.موهامو کنار زدم و بلد شدم تا به صورتم آبی بزنم. شیر اب سرد رو باز کردم و رو صورت ریختم. تو ایینه به خودم نگاه کردم و با خودم تکرار میکردم.
"تو کی هستی؟ کی بودی؟ چی بودی؟"
تمام پرسش های ذهنم بی پاسخ میموند.
تنها امیدم اینه که قراره خواهرم بیاد.
من اون روهم به سختی یادمه، اما همینکه تونستم بفهمم خواهر دارم خودش کلی بود.
اسمش چی بود؟ تو اعماق مغزم دنبال اسمش بودم.لنا؟ سلنا؟ جما؟
اره اسمش جما عه!تلاش زیادی کردم چهرشو به یاد بیارم ولی موفق نشدم.
زین رو مبل نشسته بودو به یه نقطه ی نامشخص رو زمین خیره شده بود.اون دوست داشتنی ترین فرد زندگیم بود و من خیلی دوسش داشتم و این احساساز زمانی شروع شد که اون حرفای قشنگ رو وقتی که گریه میکردم زد.
اون بهم ثابت کرد که میتونم به راحتی بهش اعتماد کنم و پشتم به وجود اون گرم باشهوقتی که روبهروش نشستم متوجهی من شد بهم نگاه کردو یه لبخند خیلی قشنگ زد. به چشماش نگاه کردم اما مثل همیشه نبود؛ میلرزیدن و نگرانی ازشون میبارید.
"تو حالت خوبه زین؟"
"چرا نباید خوب باشم؟ تا وقتی که کنارتم خوبم."
"ولی چشمات اینو نمیگن."
"کامان. تو چیکار به چشم من داری؟ من خوبم."
"میدونی زین، ادما خیلی ازحرفاشون و نمیتونن بزنن اما اگه به اعماق چشماشون نگاه کنی میتونی بفهمی که چی تو دلشون میگذره مثل الان تو."
"منظورتو نمیفهمم."
"میفهمی خوبم میفهمی، داری منو میپیچونی. بگو چته."
"قبلا اینطوری باهام حرف نمیزدی"
"چرا میپیچونی؟ من چجوری حرف زدم؟"
"هیچی، مهم نیست"
"ازت بدم میاد."
"منم همینطور ولی نمیدونم چرا همچنان دوست دارم."
با زدن این حرفش خجالت کشیدم.
"من فقط میخواستم ببینم اگه مشکلی داری ببینم میتونم کمکت کنم یا نه، همین."
YOU ARE READING
Listen To My Heartbeat<By:Sarah.Styles[Z.S]
Fanfiction[Completed] جایی که من زندگی میکردم گرایش به هم جنس خود یه مریضی بود. من دکتر بودم و باید چنین افرادی رو تغییر میدادم اما من خودم جزو این افرادم . . .