_56_

272 53 14
                                    

Harry pove:

زندگیمون روال گرفته بود و با تمام سختی ها تونستم توی یه بیمارستان استخدام بشم، محیط کاریم رو خیلی دوست داشتم؛ همه کسانی که اونجا کار میکردن خیلی اروم و مهربون بودن و انرژی خوبی ازشون دریافت میکردم.

اما زین برعکس من تونست خیلی راحت شغل مورد نظرشو پیدا کنه و استخدام شه اون الان حسابدار یه شرکت خصوصیه و از وضعیت شغلیش خیلی راضی!
حدود 3 یا 4 روزه که خانواده ی زین اومدن اینجا پیشش و زین بیش از اندازه خوشحاله.
تاحالا انقد خوشحال ندیده بودمش مامان زین نمیدونم چه بلایی سرش اومده بود کلا از این رو به این رو شده بود اصلا اون ادم سابقی نیست که من دیده بودمش. متحول شده بود!
خانواده ها باهم اشنا شدن و میشه گفت که دیگه همه چی اوکی شده بود.

ساعت نزدیکای 2 شب بود. زین سیگار میکشید و مشروب میخورد. اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دورگردنم.
کام عمیقی از سیگارش گرفت و دید غلیظش رو بیرون داد.
سیگار کشیدن زین یکی از زیباترین منظره هاست و دلم میخواد هردفعه که سیگار میکشه فقط نگاش کنم.

"میدونی هری، تو عمرم به این اندازه احساس خوشبختی نکرده بودم. من...  خدای من، من خوشبخت ترینم، من در این لحظه بهترین زندگیو دارم."

لیوان مشروبش رو ازش گرفتم و کمی ازش خوردم.
"میدونی هری،‌حالا که همه چی اوکی شده بیا فردا ازدواج کنیم."

با این حرفش مشروب تو دهنم پرید تو حلقم و داشتم خفه میشدم و زین داشت بلند بلند میخندید‌.
"بیبی بوی من که چیزی نگفتم چت شد یهو؟"

"زین... زین تو دیوونه ای. وتف؟ چی داری میگی تو."

"خب باشه فردا نه پس‌فردا!"

"باز داره حرف خودشو میزنه."

"خب باشه دو روز دیگه
هری بفهم. تو باید مال من شی و همه اینو بفهمن. اونوقت دیگه من خوشبخت ترین ادم جهانم."

"میفهمم، من میدونم که تو از خوشحالی نمیتونی تو پوست خود بگنجی اما این همه عجله برای چیه من نمیدونم."

"صبرم تموم شد، میخوام سریع مهر مالکیتم و روت بزنم."

"ولی... "

"یه کلمه بگو اره یا نه؟"

"خب الان موقعیت خوب.... ."

"هری! اره یا نه؟"

"زهرمار بزار حرفمو بزنم."

"خیلی‌خب بفرما."

"ببین زین الان موقعیت موقعیت خیلی خوبیه. اما... ."

"اما چی؟ از من خسته شدی؟"

"چرا انقد زر میزنی؟ مشروب زیاد خوردی چرت و پرت زیاد میگی مرتیکه."

"اووو هری عصبانی دوست دارم. ادا تاپارو واسه من درنیار."

"ازت متنفرم. چی داشتم میگفتم اصلا؟"

Listen To My Heartbeat<By:Sarah.Styles[Z.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora