"فکر کنم باید سر اینکه کی روی این تخت بخوابه به توافق برسیم!"
جونگکوک لبهاش رو جمع کرد و خودش رو بیشتر به تخت فشار داد.
"کسی که مشکل داره میتونه بره جای دیگه بخوابه، من که مشکل ندارم دونفری روی این تخت بخوابیم شما دارین رئیس کیم؟"
تهیونگ هوفی کرد دستی توی موهاش کشید. بعد از چند لحظه انگشت اشارش رو بالا آورد و همینطور که اون رو جلوی جونگکوک تکون میداد گفت:
"اگه توی این هفته هر شب روی کاناپه بخوابی.."
به اینجای حرفش که رسید مکث کرد و جونگکوک مشتاق روی تخت نشست.
"چی؟"
"اگه اونجا بخوابی من.."
پسر کوچیکتر خودش رو جلوتر کشید و لب پایین خودش رو از اشتیاق گاز گرفت.
"تو چی؟"
پسر بزرگتر که انگار هنوز داشت فکر میکرد تا چی بگه صاف ایستاد و برای چند لحظه چشمهاش رو بست. بعد جوری که انگار پیشنهاد خوبی به ذهنش رسیده باشه بازشون کرد و یه تای ابروهاش رو بالا انداخت.
"من به حقوق یه ماهت اضافه میکنم!"
تهیونگ جوری که انگار بهترین پیشنهاد ممکن رو داده باشه گفت که جونگکوک پوکر شد و دوباره خودش رو روی تخت پرت کرد.
"نه!"
پسر بزرگتر که انتظار مخالفت اون هم به این سرعت رو نداشت اخم هاش توی هم رفت. با هوفی که کرد دستش رو به پیشونیش گرفت و بعد از چند بار نگاه کردن به دور و اطرافش دوباره به پسرِ تخس رو به روش زل زد.
"دو ماه؟"
"نه!!"
"پنج ماه! دیگه فکر کنم این مقدار زیادیه؟"
جونگکوک چشم هاش رو چرخوند و دوباره تو جاش نشست.
"بیا به این فکر کنیم که من اصلا به پول نیاز ندارم! فقط تو شرکتت کار میکنم تا پدرم منو از خونه بیرون نندازه که آشغالی ببرتم، همین!!"
تهیونگ که دیگه کلافگی از سر و روش میبارید لبهاش رو روی هم فشار داد و چشمهاش رو بست. در آخر هم هوفی کرد و به سمت چمدون خودش رفت.
"باشه خودم روی کاناپه میخوابم. به هر حال کاناپه های این اتاق خیلی بزرگن و مشکلی نیست."
جونگکوک گوشیش رو از جیب خودش در آورد و همینطور که بازش میکرد به پشت رئیسش زل زد و با شیطنت گفت:
"من یه جا خوندم زوجهای پر هیجان وقتی به هتل میرن کارای هیجان انگیزشون رو به جای تخت روی کاناپه انجام میدن! جالبه رئیس کیم مگه نه؟"
تهیونگ با شنیدن این حرف سرجاش خشک و چشمهاش گرد شد. پسر کوچیکتر هم که این واکنشش رو دید به زور جلوی خندش رو گرفت و با لحنی که انگار داره فکر میکنه گفت:
![](https://img.wattpad.com/cover/235530753-288-k14249.jpg)
YOU ARE READING
He Is My Boyfriend ❢ Vkook
Fanfiction《اون دوست پسر منه》 +باورم نمیشه..تو.. _آره خودمم، دوست پسرت. #Vkook °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• +راستش من شما رو نمیشناسم؟! _بذار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی...