•°• p7 •°•

19.8K 3.3K 1.2K
                                    

دوربین رو توی دستش تنظیم کرد و با خم شدن سعی کرد زاویه بهتری به عکسی که می‌خواست بگیره بده.
تنها چیزی که می‌تونست حواسش رو پرت کنه داد‌های بلند هوسوک بود که خطاب به مین هی گفته میشد و باعث میشد جیمین بیشتر استرس بگیره که اگه خراب کنه چی؟

چشم‌هاش رو ریز کرد و خودش رو به سمت راست کشید. نچی کرد و حس کرد باید بیشتر از نیم رخ بگیره پس دوباره به همون جهت رفت که محکم به کسی برخورد کرد.

سرش رو با هول به اون سمت چرخوند و خواست عذرخواهی کنه که چشم‌هاش توی یه جفت چشم خبیث قفل شد.

"مشتاق دیدار!"

یونگی با لحنی که خوب اشتیاقش رو به رخ می‌کشید گفت و باعث شد جیمین اخم غلیظی بکنه. انگشت اشارش رو تهدید وار تو هوا تکون داد و گفت:

"به نفعته مزاحمم نشی!"

قبل از اینکه دستش رو پایین بیاره، یونگی انگشتش رو گرفت و بعد از اینکه به سمت خودش کشید تو اون فاصله نزدیک به چشم‌های متعجب جیمین زل زد و گفت:

"چرا مزاحم؟ می‌تونیم تبدیل به معاشرتش کنیم نظرت چیه؟"

جیمین انگشتش رو با حرص از دست یونگی بیرون آورد و بعد از اینکه ازش فاصله گرفت دوباره به مین هی نگاه و دوربینش رو آماده کرد.

"نظرم منفیه حالا برو"

"بیخیال پسر یکم انعطاف از خودت نشون بده"

یونگی بعد از گفتن حرفش تک خنده ای کرد و پشت جیمین ایستاد. وقتی پسر کوچیک‌تر روی زانوهاش کمی خم شد تا عکس بگیره، سرش رو کنار گوشش برد و زمزمه کرد:

"به دست آوردن دلت انقدر سخته؟"

جیمین هوفی کرد و دوباره صاف ایستاد. بدنش رو کمی چرخوند اما با دیدن یونگی که این‌همه نزدیکش ایستاده بود جا خورد.

سعی کرد خون سردی خودش رو حفظ کنه و بدون بیشتر کردن اون فاصله پوزخندی زد.

"برای تو یه کار غیر ممکنه!"

یونگی صورتش رو جلوتر برد. جوری که نفس های گرمش روی صورت پسر کوچیک‌تر پخش میشدن.

"خواهیم دید!"

و بعد بدون اینکه به پسر کوچیک‌تر فرصت عکس العملی رو بده ازش فاصله گرفت و رفت.

جیمین که توی شوک فرو رفته بود بعد از چند لحظه به خودش اومد و نفس عمیقی کشید. انگار نادیده گرفتن هم روی این آدم تاثیری نداشت!

سرش رو چند بار به دو طرف تکون داد و خواست به سمت مدلِ نشسته روی صندلی برگرده و دوباره ازش عکس بگیره که مین هی از روی صندلی چوبی بلند شد و یکی از کارمند‌ها رو صدا کرد.

"تو..بیا اینجا..کمکم کن تا برم استراحت کنم"

دختری به سمتش اومد و با گرفتن دستش سعی کرد بهش کمک کنه تا با اون کفش های پاشنه بلند از اون سنگ راه رد بشه و جیمین با دیدن این صحنه فهمید فعلا باید عکس برداری رو متوقف کنه.

He Is My Boyfriend ❢ VkookWhere stories live. Discover now