کمی جابهجا شد و دوباره به چشمهای پسر بزرگتر خیره موند. انقدر نزدیک بودن که واقعا نمیدونست چه کاری ازش سر میزنه و این در برابر رئیسش که رفتارهای غیرمنتظره یا نا متعارف رو نمیپسندید کمی استرس زا بود! هوف آرومی کرد و لب خودش رو آروم گاز گرفت.
"همین مونده برای یه حرکت مسخره دوباره ازم بدت بیاد!"
چند لحظه بعد و با چشمهای تهیونگ که کمی گشاد شده بود و کنجکاوی رو داد میزد فهمید فکرش رو به زبون آورده و به خودش هزاربار لعنت فرستاد.
"یعنی..واقعا بد میشه اگه هیونگم ما رو اینطوری ببینه و..انقدر..انقدر روش تاثیر بذاره که تنبیهم کنه!"
با هول بهونهاش رو پچ پچ وار گفت و کنار هم چید و به خاطر بودن توی اون شرایط تهیونگ هم نفس عمیقی کشید و نچی کرد.
"چرا یه دفعه انقدر بهم نزدیک شدی؟"
"تو چرا مارو کشوندی اینجا؟ این که بدتره!"
جونگکوک معترض گفت و تهیونگ با اخم ریزی بهش نگاه کرد.
"به خاطر نزدیک شدنت و صدا زدن جین هیونگ یه لحظه نفهمیدم باید چیکار کنم!"
جونگکوک لبهاش رو با زبون تر کرد و دستهایی که دو طرف سر تهیونگ، روی دیوار بودن رو پشت گردنش گذاشت و قسمتی از انگشتهاش رو روی موهاش فرو کرد.
"به هر حال.."
با لبخند خبیثی لب خودش رو گاز گرفت.
"من که از این وضعیت راضیم!"
کاملا بدنهاشون رو به هم چسبوند و تهیونگ که فقط کافی بود کمی تو جاش حرکت کنه تا لبهاش روی لب های پسر روبهروش قرار بگیره برای اینکه بتونه جلوی خودش رو بگیره سر خودش رو کمی کج کرد و نگاهش رو از چشمهای جونگکوک گرفت.
"وقتی اون دونفر که اون بیرونن چنین چیزی رو ببینن بازم راضی ای؟"
جونگکوک که حالا گردن تهیونگ روبهروش قرار گرفته بود با لذت نفس عمیقی کشید تا بوش توی بینیش بپیچه.
"واقعا مشکلی با این که نامجون هیونگ چیزی رو ببینه ندارم اما جین هیونگ.."
"منم مشکلی ندارم اگه سوکجین هیونگ چنین وضعیتی رو ببینه اما هیونگ خودم..واقعا دلم نمیخواد بفهمه!"
بوی تهیونگ مثل همیشه خیلی خوب بود و جونگکوک واقعا دلش نمیخواست دست از بو کردنش برداره. اما این وضعیت برای تهیونگ داشت غیرقابل تحمل میشد چون نفس کشیدن پسر کوچیکتر توی گردنش اونم توی همچین وضعیتی که به هم چسبیده بودن اصلا خوب نبود!
"بس کن جونگکوک!"
پسر کوچیکتر که واضح میدونست منظور رئیسش خالی کردن پی در پی نفس هاش توی گردنشه نچی کرد و صورتش رو بهش چسبوند.
DU LIEST GERADE
He Is My Boyfriend ❢ Vkook
Fanfiction《اون دوست پسر منه》 +باورم نمیشه..تو.. _آره خودمم، دوست پسرت. #Vkook °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• +راستش من شما رو نمیشناسم؟! _بذار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی...