پسر کوچیکتر باید قبول میکرد که ناک اوت شده بود. روز اول فکر میکرد تهیونگ در ازاش ازش میخواد تا هر شب به خونش بیاد و اسباب بازیهای جنسی رنگارنگی رو با خودش بیاره.
اما در کمال تاسف، پسر بزرگتر خوب میدونست که بزرگترین تنبیه و زجر برای جونگکوک کنترل کردن زبونش و حاضرجواب نبودنه، و از این ضعف به خوبی هم استفاده میکرد.
قبل از اینکه حرف دیگه ای رد و بدل بشه، در بعد از تقه کوتاهی که خورد باز شد و مردی وارد شد.
"تهیونگ باید بر..اوه سلام، تو باید کارمند جدید باشی!"
جونگکوک به مرد قد بلند و جذابی که دم در ایستاده بود و با لبخند گرمی بهش نگاه میکرد زل زد، چرا آدمهایی که توی این شرکت کار میکردن انقدر جذاب بودن؟
کاملا به طرف اون مرد جذاب برگشت و تعظیم کوتاهی کرد:
"بله جئون جونگکوک هستم"
"هیونگ..هوسوک بهت زنگ زده؟"
چشمهای جونگکوک بعد از شنیدن کلمه ی "هیونگ" توسط تهیونگ گشاد شد، مگه صاحب قبلی شرکت k.i.m تک فرزند نبود؟
"آره زنگ زده، باید بریم"
مرد با زدن این حرف به طرف جونگکوک برگشت و دستش رو به طرفش دراز کرد:
"کیم نامجون هستم، مدیر ارتباطات..از آشنایی باهات خوشبختم"
جونگکوک با هول دستش رو دراز کرد و توی دستای مردی که حالا فهمیده بود اسمش نامجونه گذاشت. هر لحظه تعجبش بیشتر میشد، حتی فامیلی هاشون هم یکی بود، شاید در تک فرزند بودن کیم تهیونگ اشتباه میکرد.
نامجون نگاهش رو از جونگکوک گرفت و به تهیونگ داد که داشت کتش رو میپوشید:
"اگه اشتباه نکنم جونگکوک دستیارته..بهتره امروز همراهمون بیاد تا با یه سری مسائل آشنا بشه، هر چه زودتر بهتر"
تهیونگ که قیافه ناراضیش برای جونگکوک جلب توجه میکرد بعد لحظاتی هوفی کشید.
"بسیار خب، میتونی بیای"
جونگکوک به طرف نامجون برگشت و با لبخند گفت:
"از اقای جانگ همه چیز رو یاد میگیرم اقای کیم..یه وقت اگه رئیس کیم نباشن من میام تا جای خالیشون حس نشه"
تهیونگ پوزخند زد و از پشت میزش بیرون اومد:
"میترسم اگه همراهت نباشم دنبال هویج راه بیفتی اینور و اونور و همه جا رو خراب کنی..میفهمی که؟ حالا وسایلتو جمع کن و بیا"
سلولای جونگکوک داشتن گازش می گرفتن تا جواب اون آدم رو بده، اما علاوه بر تهدیدهای تهیونگ، نگاه نامجون که متعجب بود و بینشون در گردش بود باعث شد خفه خون بگیره.
![](https://img.wattpad.com/cover/235530753-288-k14249.jpg)
YOU ARE READING
He Is My Boyfriend ❢ Vkook
Fanfiction《اون دوست پسر منه》 +باورم نمیشه..تو.. _آره خودمم، دوست پسرت. #Vkook °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• +راستش من شما رو نمیشناسم؟! _بذار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی...