•°• p26 •°•

17.9K 2.7K 1K
                                    

"شب درازی رو در پیش داریم.."

جونگکوک با همون حالت سرش رو چرخوند و به تهیونگ چشمکی زد.

"مگه نه؟"

تهیونگ چشم‌هاش رو چرخوند و با بی حوصلگی دراز کشید و دست‌هاش رو زیر سر خودش گذاشت.

"ولی من اصلا علاقه ای به حرف زدن باهات ندارم!"

جونگکوک لب خودش رو با شیطنت گاز گرفت و از جاش بلند شد. دستش رو پشت کمر خودش گذاشت و همینطور که به رئیسش نزدیک میشد گفت:

"رئیس کیم مگه‌ من پرسیدم میای حرف بزنیم یا نه؟"

تهیونگ همونطور که دراز کشیده بود با تعجب نگاهش می‌کرد تا اینکه با خیز برداشتن پسر کوچیک‌تر به سمتش و خیمه زدن روش، چشم‌هاش گرد شد.

جونگکوک همینطور که دست‌هاش دو طرف رئیسش روی زمین بود با شیطنت ابروهاش رو بالا انداخت و ادامه داد:

"گفتم بیا حرف بزنیم همین!"

به دور و اطراف نگاه نمایشی انداخت.

"هیچ کسی این اطراف نیست.."

دوباره به تهیونگ نگاه کرد و با حالت غم زده ای گفت:

"اگه بهت تجاوز کنم کسی صداتو نمیشنوه رئیس کیم! اونوقت می‌خوای چیکار کنی؟"

تهیونگ که حس می‌کرد فاصله پسر کوچیک‌تر داره هر لحظه باهاش کمتر میشه پلک‌هاش رو روی هم فشار داد و گفت:

"جئون محض رضای خدا میشه موقع چرت و پرت گفتن حداقل ازم فاصله بگیری؟!"

جونگکوک که آرنج‌هاش رو خم کرده بود تا به تهیونگ نزدیک تر بشه با شنیدن این حرف دوباره صافشون کرد و اخمو بهش زل زد.

"چرا اصلا منو جدی نمی‌گیری؟"

تهیونگ نچی کرد و پوکر فیس بهش نگاهی انداخت.

"دقیقا چیو جدی بگیرم؟ تجاوزت به من؟"

"آره!! الان روت خیمه زدم و خیلی بهت نزدیکم پس روت تسلط دارم! کسی هم که این اطراف نیست نمی‌ترسی واقعا بهت تجاوز کنم؟"

تهیونگ چند لحظه بهش نگاه کرد و بعد توی یه حرکتِ کاملا غیر منتظره دست‌هاش رو روی شونه‌های جونگکوک گذاشت و با چرخوندش و کوبوندنش روی شن، پاهاش رو دو طرفش گذاشت و روش خیمه زد.

جونگکوک که کمرش به خاطر کوبیده شدن به زمین درد گرفته بود آخی کرد و صورتش جمع شد. چند لحظه بعد با تعجب به مچ دست‌هاش نگاه کرد که به زمین فشرده میشدن. اون الان..چیکار کرده بود؟!!

دوباره به رئیسش نگاه کرد و آب دهنش رو قورت داد. نه تنها مچ دست‌هاش گرفتار شده بودن، بلکه تهیونگ پاهاش رو هم قفل کرده بود و تکون دادنشون به این راحتی نبود!

He Is My Boyfriend ❢ VkookOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz