توی اتاقش نشسته بود و همینطور که دوتا دستهاش جلوی دهنش بود و با چشمهایی که گرد شده بود به نقطه ای زل زده بود و توی افکارش غرق بود. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود. داد زدنش برای تموم شدن تحمل و صبرش، عصبی شدن تهیونگ، جلو رفتن و کوبیدن لبهاش روی لبهاش و متقابلا جوابی که کوک به خاطر به یاد آوردن اتفاقات چند شب پیششون بهش داده بود و دوباره لبهاشون رو به هم رسوند.
اما خب بعد از فاصله گرفتنشون از هم فرصت هیچ چیزی پیش نیومده بود چون منشی تهیونگ کار مهمی باهاش داشت و جونگکوک هم مجبور شد از اتاقش با همون ضربان قلب وحشتناکش بیرون بره.
"چرا یادم نمیاد تو این فیلمای کوفتی بعد از این کارا چی به هم میگفتن!!"
با بدبختی به خودش گفت و شروع به تکون خوردن کرد. دفعه بعد که با تهیونگ روبهرو میشد باید بهش چی میگفت؟
"اون موقع انقدر خودمو با اون شخصیت اصلی تصور می کردم و فانتزی میزدم که اصلا به بعد از بوسه توجه نمیکردم که الان یادم بیاد!!"
همینجور با خودش حرف میزد نگاهش رو به راست چرخوند و به تهیونگ نگاه کرد که خیلی عادی مشغول کارش بود، چطور میتونست انقدر خونسرد باشه؟!!
تازه داشت به اتفاق هایی که افتاده بود عمیق تر فکر میکرد، اون واقعا رئیسش رو بوسیده بود، اونم دوبار!!
اصلا بوسه به درک! اما اگه روزی یکی بهش میگفت قراره به کیم تهیونگ تجاوز کنی خیلی قابل باورتر از این بود که همین کیم تهیونگ خودش برای بوسه پیش قدم شده بشه!اما الان انقدر معمولی مشغول کار بود که جونگکوک شک داشت کسی که چند دقیقه پیش بهش چسبیده بود رئیسش کیم تهیونگ بوده باشه!
"الان این مهمه؟ تهیونگ منو.."
به این جای حرفش که رسید از جاش بلند شد و چند بار جوری که انگار قله مهمی رو فتح کرده باشه تو جاش پرید و سعی کرد دادهاش رو توی دهنش خفه کنه. تهیونگ، کیم تهیونگ اون رو بوسیده بود!!!
همینطور که بالا پایین میپرید دوباره به شیشه نگاه کرد با دیدن نگاه متعجب تهیونگ مثل کسایی که مچشون گرفته شده بهش نگاه کرد. کم کم نوع نگاهش باعث شد تهیونگ خندهاش بگیره و همینطور که میخندید و سرش رو تکون میداد روش رو برگردوند تا به ادامهی کارهاش برسه.
"نخند لعنتیِ جذاب!"
جونگکوک با نهایت توانی که زور میزد آروم باشه گفت و حس میکرد دیگه قلبش کم کم قفسه سینش رو پاره میکنه و میاد وسط اتاق میدوئه و میرقصه.
خودش رو سرزنش میکرد که عین بچه های دوازده ساله ای که کراششون بهشون یه نگاهی انداخته بود در حال ذوق کردن بود؟ اصلا! این اولین بوسهاشون بود اونم با کسی که خیلی وقته بود بهش علاقه داشت!
KAMU SEDANG MEMBACA
He Is My Boyfriend ❢ Vkook
Fiksi Penggemar《اون دوست پسر منه》 +باورم نمیشه..تو.. _آره خودمم، دوست پسرت. #Vkook °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• +راستش من شما رو نمیشناسم؟! _بذار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی...