برای مشتری که تازه اومده بود سری تکون داد و با گفتن اینکه "کمی منتظر بمونین" عقب رفت و مشغول ریختن قهوه شد.
تقریبا از کارش متنفر بود. نمیفهمید چرا پدرش وقتی داشت توی پول غرق میشد پسرش رو مجبور میکرد تا توی کافی شاپ کار کنه؟
با حرص دستگاه قهوه ساز رو خاموش کرد و حرفهای پدرش رو به یاد آورد که میگفت باید یاد بگیره تا زحمت بکشه و پول در بیاره. زیر لب زمزمه کرد:
"زحمت بره تو باسنم!"
حتی ظاهر قضیه هم عجیب بود. گارسون یه کافی شاپ ماشینش مدل بالاتر از صاحب خود کافی شاپ بود، جوری که وقتی برای استخدام اومده بود اون مرد فکر میکرد داره مسخرش میکنه!
هوفی کرد و با تیکه کردن کیک شکلاتی اون ها رو توی سینی چوبی گذاشت و روی پیشخوان قرارش داد. پسری که با دوست دخترش به اونجا اومده بود با لبخند سینی رو گرفت و به سمت میزشون رفت.
جیمین پوزخند زد. چه عاشقانه! خودش میخواست برای دوست دخترش ببره.
تا خواست کمی نفس بکشه و استراحت کنه متوجه شد مشتری دیگه ای اومده. نگاهش رو بی حوصله بالا گرفت و به پسری رسید که با ابروهای بالا رفته که میشد رگه های تعجب رو توی چشمهاش دید بهش نگاه میکرد.
"سلام، خیلی خوش اومدین"
"باورم نمیشه، دنیا چقدر کوچیک شده!"
پسر با شگفتی گفت و جیمین از اونجایی که چیزی از حرفهاش نفهمید اخم ریزی کرد.
"ببخشید متوجه منظورتون نشدم؟!"
پسر کمی تو جاش جابهجا شد و خودش رو به میز جلوی جیمین تکیه داد.
"واقعا اون شب نگاهت به من برخورد نکرد؟"
جیمین کمی نگاهش رو کج کرد، کدوم شب؟ دستش رو توی هوا تکون داد.
"راستش من شما رو نمیشناسم!"
"بزار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی."
جیمین با ناباوری به پسر رو به روی خودش زل زد و پوزخندی زد. هنوز با روش های جدید مزاحمت آشنایی کامل پیدا نکرده بود.
"شاید! اونم وقتی زنگ بزنم به حراست و به خاطر مزاحمت ازت شکایت کنم!!"
واقعیتش این بود که پسر رو به روش هنوز کار خاصی انجام نداده بود، اما ترجیح میداد از اول اینها رو بگه تا کار به درازا نکشه.
یونگی با خباثت زبونش رو روی لبهاش کشید و چشمهاش رو ریز کرد.
"خشنی، این مدلی خیلی دوست دارم!"
جیمین که دیگه داشت جوش میاورد دستش رو روی میز کوبید.
"منم الان خیلی دوست دارم یه مشت روی صورتت بکارم"
YOU ARE READING
He Is My Boyfriend ❢ Vkook
Fanfiction《اون دوست پسر منه》 +باورم نمیشه..تو.. _آره خودمم، دوست پسرت. #Vkook °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• +راستش من شما رو نمیشناسم؟! _بذار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی...