پارک سانا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
لحظاتی سرش رو روی زانوهای خودش نگه داشت و بعد آروم آروم با دراز کردن پاهای خودش کامل به پشت در تکیه داد و به سقف زل زد. چیزهایی رو میدونست و کم کم داشت بهشون پی میبرد که اذیتشون میکرد.
تهیونگ قبلا گفته بود که قبلا توی رابطه بوده، با یه دختر اما دیگه وارد جزئیات نشده بود. نایون از دوستای قدیمی رئیسش بود و وقتی روی سانا لقب گذاشته بود این رو نشون میداد که آشناییشون مال قدیمه پس..اون دختری که تهیونگ قبلا باهاش توی رابطه بوده کسی نیست جز سانا..
انگشتهاش رو توی موهای خودش فرو کرد و محکم کشید، مشکلش شک به تهیونگ یا چنین چیزی نبود! رئیسش رو بیشتر از این ها میشناخت و میدونست قرار نیست با دیدن دوست دختر قبلیش اون رو کنار بذاره یا چیزهایی مثل این، چیزی که اذیتش میکرد کاملا متفاوت بود.
تهیونگ به سانا لبخند میزد و رفتارش باهاش خیلی نرم بود، به نوعی که انگار براش خیلی ارزشمنده و روی عکس العمل هاش هم خیلی زوم بود. چرا باید کسی که قبلا باهاش توی یه رابطه بوده الان براش انقدر ارزش داشته باشه و اونطور با غم بهش نگاه کنه؟
"حسرت..؟"
زیر لب زمزمه کرد و از جاش بلند شد. درسته، تهیونگ با حسرت بهش نگاه میکرد اما حسرتِ چی؟!
قدم برداشت و با رسیدن به آینه به خودش نگاه کرد. یعنی تهیونگ عاشق این دختر بوده اما رد شده بود؟! دوباره حس کرد قلبش گرفته و دستش رو روش گذاشت. تهیونگی که عاشق یکی دیگه بود..تهیونگِ عاشق..
مشتش رو روی میز کوبید و صدایی از کلافگی در آورد، حالش از اینجور فکرها به هم میخورد. همش میخواست خودش رو قانع کنه که همه چیز مال قدیم بوده، الان تموم شده، الان دیگه تهیونگ عاشق سانا نیست، الان دیگه رئیسش اون رو دوست داره اما کافی نبود..
از وقتی رابطشون به جایی رسیده بود تهیونگ به شدت خوش اخلاق بود، و وقتی فکر میکرد که این خوش اخلاقی قبلا برای یه نفر دیگه بود حالش به هم میخورد. همینطور که سمت میز با تکیه دادن دستهاش خم شده بود به خودش نگاه کرد و گفت:
YOU ARE READING
He Is My Boyfriend ❢ Vkook
Fanfiction《اون دوست پسر منه》 +باورم نمیشه..تو.. _آره خودمم، دوست پسرت. #Vkook °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• +راستش من شما رو نمیشناسم؟! _بذار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی...