•°• p6 •°•

19.8K 2.9K 1K
                                    

از اون اتفاقات یه هفته ای می‌گذشت. توی این یه هفته خیلی کم پیش میومد که جونگکوک مجبور بشه به تهیونگ بچسبه، چون تو موقعیت مسخره ای قرار نمی‌گرفتن.

تهیونگ هم دیگه بیخیال تذکر دادن به جونگکوک برای رسمی حرف زدن شده بود و به این نتیجه رسید که اگه بهش گیر نده اعصاب خودش هم آروم تره.

خانوم کیم مشغول خرید خونه ای جدید بود و تنها یه وقتایی میومد که به دخترش سر بزنه و برای جونگکوک عجیب بود که تا حالا به مین‌ هی برنخورده بود! به هر حال، دلش گیس و گیس کشی می‌خواست.

بعد از یه هفته، جونگکوک دوباره همراه تهیونگ برای بازدید از عکس برداری اومد و حس می‌کرد کم کم داره به کارش علاقمند میشه. آخه محض رضای خدا اون باغی که دفعه قبل رفته بودن در برابر این باغ هیچی نبود!

همینطور که پشت سر تهیونگ راه می‌رفت محو تماشای رودخونه کوچیکی بود که از کنار درخت های بلندی می‌گذشت که یک دفعه تهیونگ ایستاد و کوک محکم به پشتش برخورد کرد.

آخ بلندی گفت و دماغش رو توی دستش گرفت.

"نمی‌بینی من پشتتم؟ برای چی می‌ایستی؟"

تهیونگ به طرفش برگشت و بعد از پوزخندی گفت:

"ببخشید که پشتم چشم نداره!"

جونگکوک همینطور که دماغش رو می‌مالید با صورت جمع شده جوابش رو داد:

"خوبه که می‌دونی مقصر تویی!"

تهیونگ از حرص هوفی کرد و با قدم های بلندی شروع به حرکت کرد. جونگکوک هم بعد از کلی آه و ناله سرش رو بالا آورد که دید تهیونگ کلی ازش دور شده.

"صبر کن منم برسم!!"

با هول دنبالش دویید و همین که نزدیکش شد پاش به سنگی گیر کرد و تعادلش رو از دست داد.

هینی کشید به پشت کت تهیونگ چنگ زد اما همونم از دستش سر خورد و داشت تو رودخونه میفتاد که تهیونگ با برگشتن، مچ دستش رو گرفت و اون رو به طرف خودش کشید.

جونگکوک که آماده بود جیغ فرابنفش بکشه با دیدن تهیونگ که تو فاصله نزدیکی ازش قرار داشت دهن گشاد شدش رو بست.

تهیونگ اخم غلیظی کرد و با حرص غرید:

"می‌دونی اون برگه های توی دستت چقدر مهمن؟ اگه خیس میشدن صد درصد اخراج میشدی!"

جونگکوک حالت کاملا پوکری به خودش گرفت. یه لحظه نزدیک بود از تعجب سکته کنه که چرا تهیونگ نجاتش داده، نگو به خاطر این بود که اون برگه ها خیس نشه!

"خیس شدن من مهم تره یا این برگه ها؟"

"خودت چی فکر می‌کنی؟"

تهیونگ با ابروهای بالا رفته گفت و جونگکوک هم تا آخرش رو فهمید. واقعا سوال احمقانه ای پرسیده بود چون کیم تهیونگ دلش می‌خواست اون سر به تنش نباشه، خیس شدن که چیزی نبود.

He Is My Boyfriend ❢ VkookWhere stories live. Discover now