نگاهش رو از چشمهای منتظر دوستش گرفت و اطراف کافه گردوند. پاشنه و نوک پاهاش رو به نوبت و شبیه الاکلنگ به زمین کوبید و بی وقفه با همراه توی دهنش آبمیوهاش رو خورد تا اینکه دیگه چیزی تهش نمونده بود اما همچنان داشت به هورت کشیدنش ادامه میداد جوری که صدای بدی تولید میکرد.
چیزی نگذشت که جیمین با حرص نی رو از توی دهنش در آورد و به میز کوبید.
"میشه به جای در آوردن این صداهای تو مخی بقیشو بگی؟"
جونگکوک لبخند گشادی زد و دستش رو جلوش دراز کرد.
"بقیه اش خیلی حساسه واسه همین هزار وون قیمتشه."
اما تنها چیزی که نصیبش شد انگشت فاک و نگاه بی حوصله جیمین بود برای همین خسیسی نثارش کرد و دست به سینه نشست.
"خب..ما مست شدیم و.."
"جونگکوک!!"
با صدای بلند جیمین، افراد دیگه ی کافه که نزدیکشون نشسته بودن بهشون نگاه کردن و کوک شوک زده دستش رو روی قلبش گذاشت.
"صدبار تا حالا جمله ی ما مست شدیم رو گفتی! حالا وقت اینه که ادامه فاکیش رو بگی!!"
پسر قدکوتاه تر با حرص گفت و جونگکوک تک سرفه ای کرد.
"خب بعدش..ما..یعنی من و تهیونگ..باهم.."
"باهم خوابیدین؟"
جیمین با چشمهای گرد شده گفت و جونگکوک پوکر شد.
"خوابیدین چیه جیمین قیافه من شبیه کساییه که از باکرگی در اومدن؟"
"پس چی؟!"
"ما.."
جونگکوک تند تند خواست جوابش رو بده اما دوباره وسط راه متوقف شد. یک دفعه سرش رو بین دستهاش گرفت و موهای خودش رو محکم کشید.
"من و رئیس کیم هم دیگه رو بوسیدیم.."
"چــــــی؟؟!"
چند متر اونطرف تر، یه جایی گوشه ی همون کافه ی بزرگ که نسبت به جیمین و کوک غیرقابل دیدن بود، یونگی همینطور که روبهروی تهیونگ نشسته بود با تعجب و چشمهای گشاد شده به لبش زل زده بود و این زل زدن انقدر ادامه داشت که باعث شد اخمی روی صورت تهیونگ بشینه و قهوه ی سردش رو روی میز بکوبه.
"میشه انقدر به لبم زل نزنی؟ اصلا حس خوبی بهم نمیده!!"
"باورم نمیشه این لبا افتتاح شدن، میشه بهشون دست بزنم؟"
یونگی همینطور که انگشت اشارش رو جلو میاورد گفت و تهیونگ با حرص دستش رو پس زد.
"میشه یه ذره جدی باشی؟"
پسر قدبلند تر با کلافگی گفت و یونگی با صاف نشستن گلوی خودش رو صاف کرد.
"باشه! خب لبات بالاخره افتتاح شدن و این یعنی یه پیشرفت خیلی بزرگ، تبریک میگم رئیس کیم!"
![](https://img.wattpad.com/cover/235530753-288-k14249.jpg)
CZYTASZ
He Is My Boyfriend ❢ Vkook
Fanfiction《اون دوست پسر منه》 +باورم نمیشه..تو.. _آره خودمم، دوست پسرت. #Vkook °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• +راستش من شما رو نمیشناسم؟! _بذار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی...