•°• p25 •°•

17.7K 2.7K 671
                                    

جونگکوک راضی از اینکه تونسته فرمون رو توی دست خودش بگیره صاف نشست و نگاهی به عقب انداخت که رئیسش اخموش نشسته بود.

"رئیس کیم نمی‌خواین دستتونو دورم حلقه کنین؟"

تهیونگ یه تای ابروهاش رو بالا انداخت و جواب داد:

"و چرا باید اینکارو بکنم؟"

"که توی آب نیفتی!"

پسر بزرگ‌تر چشم‌هاش رو چرخوند و دستش رو از کلافگی به پیشونی خودش گرفت.

"نمی‌فهمم چرا یه لحظه با من رسمی حرف میزنی و دو ثانیه دیگه سبک حرف زدنت کامل عوض میشه ولی در جواب سوالت باید بگم نیازی نیست نگران تو آب افتادن من باشی، فقط درست این جت اسکی رو برون."

جونگکوک شونه ای بالا انداخت و به جلوش زل زد. همینطور که خودش رو کمی به پایین خم می‌کرد تا آماده حرکت بشه گفت:

"چند دقیقه قبل یه چیز درستی گفتی.."

تهیونگ با چشم‌هاش ریز شده به پشت سر پسر کوچیک‌تر زل زد.

"چی؟"

"اینکه گفتی جونتو نمیدی دست من، باید بگم کاملا حق داشتی!"

با این حرف کوک که با خباثت زده شد چشم‌های تهیونگ گشاد شد و خواست چیزی بگه اما جت اسکی همون لحظه با شتابِ عجیبی شروع به حرکت کرد که پسر بزرگ‌تر ناخودآگاه و واسه اینکه از عقب داشت میفتاد دستش رو دور جونگکوک حلقه کرد و محکم نگهش داشت.

جت اسکی دو بار حول یه دایره چرخید و به تهیونگ این حس دست داد که دل و رودش داره قاطی میشه تا اینکه بالاخره پسر کوچیک‌تر تونست مسیر صافی رو در پیش بگیره و با سرعت زیاد به سمت جایی که یونگی گفته بود حرکت کنه.

تهیونگ همینطور که محکم‌تر دست‌هاش رو دور شکم پسر کوچیک‌تر می‌پیچید همینطور که سعی می‌کرد باد شدیدی که به صورتش می‌خورد رو تحمل کنه داد زد:

"زده به سرت؟!!"

جونگکوک لبخند گشادی زد. خب مطمئنا نمی‌تونست بگه اولین باره که یه جت اسکی رو می‌رونه، می‌تونست؟

نگاهش رو برای لحظه ای پایین برد و به دست‌های حلقه شده تهیونگ دور شکم خودش نگاه کرد. نابلد بودنش حداقل یه سودی داشت!

به رو‌به‌روش نگاه کرد و برای اینکه صداش به رئیسش برسه داد زد:

"فقط بهم اعتماد کن!"

"اگه خودت جای من باشی اینکارو می‌کنی؟"

بعد از داد پسر بزرگ‌تر، جونگکوک لبخند دندون نمایی زد و متقابلا داد زد:

"نه!!"

تهیونگ سعی کرد بیشتر به پسر کوچیک‌تر نزدیک بشه و همینطور که از پشت بیشتر بهش می‌چسبید دعا می‌کرد تا حداقل زنده بمونه.

He Is My Boyfriend ❢ VkookOnde histórias criam vida. Descubra agora