•°• p18 •°•

19.1K 2.8K 1.1K
                                    

با بادی که به صورتش می‌خورد ملچ ملوچی کرد و چشم هاش رو باز کرد. باد از پنجره ی باز به داخل میومد و پرده سفید و نازک جلوش رو تکون می‌داد.

هوم کش داری کشید. فقط تونسته بود یه چرت کوتاه بزنه و با توجه به ساعت که توی دیدش بود فهمید فقط سه ساعت خوابیده اما خب، کاملا سرحال بود چون به اندازه کافی تو هواپیما خوابیده بود.

خواست دست و پاهاش رو کش بده که متوجه شد روی ارتفاع بالاتری از تخت قرار داره و چشم‌هاش گرد شد. با هول به سطح زیرش دست کشید که بعد از چند لحظه سرجاش ثابت موند.

با بیچارگی چشم‌هاش رو بست و همینطور که پلک هاش رو روی هم فشار میداد زمزمه کرد:

"خدایا خواهش می‌کنم این دفعه دیگه نه خواهش می‌کنم!!"

با ترس و استرس دست‌هاش رو دو طرف اون ارتفاع، روی تخت گذاشت و به سرعت خودش رو بالا کشید که با دیدن چهره تهیونگ که تو فاصله نزدیکی خوابیده بود فهمید بازم روی رئیسش از خواب بیدار شده.

دفعه قبل مست بود ولی این دفعه چرا؟ همینجور که داشت تو ذهنش خودش رو دار میزد خواست آروم از روی رئیسش کنار بره که یک دفعه آلارم گوشی تهیونگ شروع به سر و صدا کرد.

جونگکوک با هول دنبال منبع صدا گشت و همینطور که در تلاش بود تا ساکتش کنه با التماس زمزمه کرد:

"توروخدا خفه شو التماست می‌کنم خفه شو!!"

نیم نگاهی به تهیونگ انداخت که داشت پلک‌هاش رو از هم فاصله میداد و با استرس خواست به گوشی چنگ بزنه و آلارمش رو خاموش کنه اما با بالا بردن یه دستش، تعادلش رو از دست داد و پیشونیش محکم به بینی رئیسش برخورد کرد.

با شنیدن آخ بلند پسر بزرگ‌تر، سریع از روش بلند شد و خودش رو به گوشه ترین قسمت ممکن تخت کشید. تهیونگ همینطور که بینیش رو می‌مالوند تو جاش نشست و با پلک‌های روی هم فشار داده گفت:

"خدایا مگه چه گناهی کردم که باید به محض بیداری همچین بلایی سرم بیاد!"

همینطور که از درد هیس می‌کشید چشم‌هاش رو باز و با دیدن جونگکوک هوف بلندی کرد که پسر کوچیک‌تر لبخند دندون نمایی رو تحویلش داد.

"وقتی منبع این بلاها کنارم نشسته چرا دارم از خدا می‌پرسم؟"

تهیونگ با کلافگی گفت و نگاهش رو از پسر کوچیک‌تر گرفت. بعد از چند لحظه جوری که چیزی یادش اومده باشه دوباره بهش نگاه کرد و ابروهاش رو بالا انداخت.

"خیلی دوست دارم بدونم چرا تا چشممو باز کردم‌ اونطوری روی خودم دیدمت!"

جونگکوک که تو دلش داشت دعا می‌کرد تهیونگ اشاره ای به وضعیتشون نکنه با شنیدن این سوال هل شد و صلح طلبانه دست‌هاش رو بالا آورد.

He Is My Boyfriend ❢ VkookWhere stories live. Discover now