Part51 ☠︎

1.7K 285 174
                                    

به طرف سوکجون برگشتم به دختری که گفته بود نگاه کردم
سوکجون : بتونی مدارک رو پیدا کنی کارشون تمومه
ژان : خیلی خوب میدونم چیکار کنم. حواست به جکسون باشه
سوکجون : برو خیالت راحت
نگاهی به دختره انداختم متوجه شدم که داره بهم نگاه میکنه از سن پایین اومدم روی نزدیکترین صندلی بهش نشستم و پشتم رو کردم بهش مطمئن بودم که خودش میاد سراغم
چند دقیقه نگذشته بود که با شنیدن صدای پر از عشو به کنارم نگاه کردم همون دختره بود
...: میتونم کنارتون بشینم؟
به دختره نگاه کردم با لبخند داشت بهم نگاه میکرد خیلی سرد گفتم
ژان : البته
دختره روی صندلی  جوری نشست که تمام رون پاش تو دیدم باشه پوزخندی زدم تو چشماش نگاه کردم
...: من مین نان هستم
بهتر از هرکسی میشناختمش پدرش جدیدا خیلی شاخ شده و باید چند مدرک مهم که دستشه رو پیدا میکردم و اونا رو از بین میبردم
نگاه سردی بهش کردم
ژان : خوشبختم
مین نان : خیلی خوشم اومد حال اون پیرمرد عوض رو گرفتی باید با این ادما همیطوری رفتار کنیم
به طرفم خم شد دستش رو گذاشت روی پاهام .عوضی خودش یه بچ تمام معنا بود لازم نبود من کاری کنم
مین نان : میدونستی زیادی جذابی ‌ادم با دیدنت داغ میکنه همه رو به خودت جذب میکنی
دستش رو روی پاهام حرکت داد باعشو خودشو بهم نزدیک کرد لبش رو به گوشم چسباند
مین نان : میشه امشب باهم باشیم خیلی دلم میخواد
لعنت این دختره خیلی عوضی بود اصلا چیزی به اسم خجالت سرش نمیشد . بهتر کار منو راحت کرد فقط باید کاری کنم که منو ببره خونشون

دستش رو گرفتم توی دستم کشیدمش طرف خودم اروم در گوشش گفتم
ژان : شب سختی رو در پیش داری
با عشو خندید
مین نان : من میمیرم برای شب های سخت بریم خونه تو
ژان : خونه من در حال تعمیره بریم هتل
مطمئن بودم به خاطر شهرتش ( مدلینگه ) قبول نمیکنه
مین نان :اوو هتل نه نظرت چیه بریم خونه من پدر و مادرم هم که اینجا هستن و طول میکشه که بیان خونه
با بلند شدنم مین نان هم بلند شد بازوم رو گرفت از سالن خارج شدیم ریموت ماشین زدم رو منتظر ایستاده بود که در براش باز کنم پوزخندی بهش زدم توجه ای بهش نکردم خودم سوار ماشین شدم در رو بستم به ثانیه نکشید که مین نان سوار ماشین شد حرکت کردم به طرف ادرسی که داد
مین نان به طرفم برگشت روم خم شد شروع کرد به باز کردن دکمه شلوارم با تعجب بهش نگاه کردم
ژان : چیکار میکنم؟
با صدای تحریک کننده ای گفت
مین نان : میخوام یکم تستش کنم
احمق هیچ کدوم از این حرکاتت روی من اثری نداره من خام این کارا نمیشم
دستم رو گذاشتم روی صورتش عقب فرستادمش
ژان : بزار برسیم خونه
مین نان پاهاش کوبید کف ماشین
مین نان : ولی من الان میخوام به شدت تحریک شدم لازم دارم میفهمی
لباس کوتاهش رو داد بالا و شورتش رو در اورد
مین نان : ببین هلوهام خیس شدن
دستم رو گرفت با عصبانیت دستم از دستش بیرون کشیدم با اخم بهش نگاه کردم
ژان : من از دخترهای هرزه خوشم نمیاد پس مثل اونا رفتار نکن

IDENTITY☠︎Where stories live. Discover now