17

3.5K 620 25
                                    

بلاخره کلاس هاش تموم شده بود .

جونگکوک از اون آدماش نبود که به کسی وعده بده و بزنه زیرش ، پس زیر یه درخت منتظر موند تا وقتی که خارج شدن تهیونگ رو دید .

تهیونگ بلافاصله متوجه جونگکوک شد و مثل بچه ها به سمتش دوید . " بیا بریم من میخوام یه چیزی بهت نشون بدم " تهیونگ گفت و سریع دست جونگکوک رو گرفت .

جونگکوک با ناگهانی گرفته شدن دستش تعجب کرد و سعی کرد دستش رو خارج کند ولی زور تهیونگ بیشتر از او بود .

"دقیقا کجا داریم میریم ؟! "

تهیونگ به جایی اینکه جوابی بده به قدم زدن ادامه داد ، تهیونگ مطمئنا جایی برای نشون دادن به جونگکوک نداشت فقط میخواست بیشتر دست های کراشش رو لمس کنه .

"کجا میریم ؟ " جونگکوک دوباره پرسید

تهیونگ بلاخره دست های کوکی رو رها کرد و شونه ای بالا انداخت و گفت " هیچ جا فقط می خواستم دست هاتو بگیرم " .

" د فاک دود ! "

" د فاک دود " تهیونگ ادای اون پسر رو دراورد .

" تو خیلی خوش شانسی که من باهات خوبم وگرن- "

"وگرنه چی ؟! " و به سمت پسر حرکت کرد و اون ها به طور ناخوشايندی بهم نزدیک بودن.

جونگکوک قرمز شده بود و سعی کرد خودشو از تهیونگ جدا کنه " ... به هر حال میخوای چیکار کنی " جونگکوک مبهم پرسید .

تهیونگ یه چیز خوب در ذهن داشت البته از نظر خودش "مطمئنی که من انتخاب کنم که چیکار کنم "

"من مشکلی ندارم " جونگکوک شانه ای بالا انداخت .

" خب پس تو باید بری باسنت رو آماده کنی و صد درصد مطمئن‌ شو بو خوب و ظاهر خوبی داشته باشه "

جونگکوک با این جمله سرخ تر شد و سریع به سمت اتاق خوابگاهش رفت .

Dork : او خدای من
Dork: من امشب با کراشم میرم بیرونننن

Daddy : منم

Dork : وایسا تو یه کراش فاکی داشتی و به من نگفتی

Daddy : چی نه منظورم این بود منم دارم میرم بیرون

Dork : بیچ بدون مننننن

Daddy : ... مگه نگفتی با کراشت میری بیرون

Dork : من فقط از این عصبی بودم که هیج جا منو نمی ببری با خودت

Daddy : میخوای بدونی چرا

Dork :چرا

Daddy :نمی گم بای

Dork : ew بای

تهیونگ تلفنش رو خاموش کرد و از اتاقش بیرون رفت و به سمت جونگکوک حرکت کرد
در زد و منتظر موند .
وقتی در باز شد تهیونگ احساس کرد دوباره عاشق شده اون خیلی متفاوت شده بود استایلش شبیه e-boy (عکسه تو کاور ) ها شده بود یا بهتر بود بگه یه فاک بوی به تمام معنا .

"عالی "

"ممنون ؟ "

" حالا بیا بریم سراغ ماشینت " تهیونگ گفت و سمت آسانسور حرکت کردن تا به طبقه ی اول برن که همه ی ماشین ها اونجا بود .

جونگکوک ماشین رو روشن کرد و راه افتادن و تهیونگ با انگشتانش به جهت ها اشاره میکرد تا جونگکوک از اون جهت بره وقتی به جای مرد نظر رسیدن هیچ جای پارکی نبود پس جونگکوک مجبور شد نزدیک ۵ دقیقا دنبال جا پارک بگرده وقتی که پیدا کرد هر دو از ماشین پیاده شدن.

جونگکوک با نا امیدی به تهیونگ نگاه کرد و به اسم مکان خیره شد .

"شوخی میکنی دیگه نه ؟! "

"چی ؟! "

"اینجا یه گی بار لعنتی عه "


(و بله پارت بعد اسمات کوکوی داریم 😐💦 )

End of part 17

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now