29

2.7K 571 7
                                    

تهیونگ با گیجی سرش رو کج کرد .

"تو-جونگکوکی ؟ "

جونگکوک سریع سر تکون داد "نه اشتباه شنیدی ته "

"لعنتی من میدونم چی شنیدم " تهیونگ با فریاد گفت

نامجون با گیجی به اونا نگاه میکرد "جونگکوک چه فاکی داره اتفاق میوفته "

"اون همین الان- "

"نامجون خفه شو " جونگکوک حرف تهیونگ رو قطع کرد .

"ته بیا بریم بیرون صحبت کنیم خب ؟ " جونگکوک پرسید اون اصلا نمی خواست ته رو از دست بده به هیج عنوان .

اونا از خوابگاه بیرون رفتن .

"ته من متاسفم باشه ؟ "

"چرا بهم نگفتی " تهیونگ پرسید . اون حتی نمی خواست به چشم های کوک نگاه کنه

"من منتظر فرص- "

"آخه چه فرصتی عوضی من این همه مدت همه چی رو بهت گفتم حتی در مورد خودت فکر میکردم یه شخص دیگه ای اما تموم مدت تو بودی " تهیونگ با تمسخر گفت .

"ته-من میخواستم بهت بگم باور کن "

"کی "

"میخواستم موقع ای فهمیدی چقدر دوست دارم بهت بگم "

تهیونگ گونه ی داخلیش رو گاز گرفت اون نمی دونست خجالت بکشه یا عصبی باشه اون فقط...نمی دونست.

"پس یعنی همه ی مدت میدونستی و من فقط احمق بودم ؟ "

"نه من اون موقعی که مست کردی گوشیت رو دیدم و فهمیدم اما احساس کردم به عنوان شخص دیگه ای هم باهات در ارتباط باشم خوبه حالا هم لطفا تمومش کن احساس میکنم الان از استرس میمیرم "

"تو هم جای من بودی دنبال دلیل نمی گشتی ؟ " تهیونگ با تمسخر گفت .

"ببخشید منظورم اون نبود "

تهیونگ چرخید که بره ولی دستی بازوش رو گرفت یه لحظه به جونگکوک نگاه کرد ولی دستش رو آزاد کرد و رفت .

End of part 29

تهیون برای اولین بار میخواد سخن بگه اول اینکه ممنوننننن برای 3k

تهیون برای اولین بار میخواد سخن بگه اول اینکه ممنوننننن برای 3k

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

و اینکه این دفعه رو میخوام شرط بذارم
ووت = ۳۵
بدرود 🚶‍♀️

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now