36

2.6K 470 8
                                    

کل راه رو جونگکوک از خودش میپرسید که واقعا پسر رو دوست داره یا نه.

اون فکر میکرد چون تهیونگ مسته کلمات رو بی خیال بیان میکنه ولی تهیونگ کاملا بر عکس بود اون همیشه قبل گفتن چیزی بهش فکر میکرد ولی بعضی موقع ها هم تو یه سر زمین دیگه میرفت و میومد.

"ددی..."تهیونگ گفت و به پسر نگاه کرد.

دروغه اگه بگیم جونگکوک رو ددی کینگ نداره.

"بله عزیزم " جونگکوک نجوا کرد.

"ددی بیبیت هورنی شده "

جونگکوک ابرو ای بالا انداخت و به پسرکی که داشت بازوش رو نوازش میکرد نگاه انداخت.

اگر تهیونگ میتونست مثل دفعه ی قبل برای جونگکوک ساک میزد ولی جوری که جونگکوک کمر بند رو بسته بود فقط میتونست دست و پاهاشو تکون بده.

"تهیونگ تو مستی نمی شه " جونگکوک گفت و دوباره به جاده نگاه کرد.

تهیونگ دستش رو از بازوهای جونگکوک کشید و به سمت دستاش برد.

"هممم من فقط مست نيستم من مستم و تحریک شده " تهیونگ گفت و دست جونگکوک رو گرفت.

وقتی انگشت اشاره ی پسر رو داخل دهنش برد جونگکوک شکه شد.

جونگکوک یا دستش دیگه ش سفت فرمون رو گرفته بود و سعی میکرد ماشین رو کنترل کنه تا تصادف نکنن.

"تهیونگ.....بیب دارم رانندگی میکنم "

"شش ددی " تهیونگ گفت و شروع کرد به ساک زدن انگشت های جونگکوک.

تهیونگ به آرومی شروع به چرخوندن زبون گرمش دور انگشت جونگکوک کرد و باعث شد جونگکوک لبش رو گاز بگیره.

شلوار جونگکوک داشت تنگ تر و تنگ تر میشد و تهیونگ یکی دیگه از انگشت های جونگکوک رو به دهنش اضافه کرد .

جونگکوک نگاهش رو از جاده گرفت و به تهیونگ داد ، تهیونگ وقتی این کار رو انجام میداد خیلی معصوم به نظر می رسید.

با عقب کشیدنش ، یه رشته ی طولانی از بزاق باقی موند. تهیونگ به جونگکوک پوزخندی زد.

"بیبی بوی به محض اینکه به خوابگاه رسیدیم باید این مشکل داخل شلوار منو حل کنی"

"هوم اگه نکنم چی " تهیونگ با شیطنت گفت.

"همممم میبینیم چی میشه " جونگکوک با پوزخند گفت.

سر انجام به خوابگاه بر گشتن و تهیونگ بلاخره اون کمربند لعنتی رو باز کرد.

ته حتی نمی تونست درست راه بره.

"پشت من بشین " جونگکوک گفت و خم شد تا تهیونگ بتونه رو کولش سوار شه.

جونگکوک باهاش تهیونگ رو نگه داشت و تهیونگ هم گردن جونگکوک رو از در ها عبور کردن و از آسانسور بالا رفتن.

جونگکوک به جای اینکه به اتاق تهیونگ بره اونو به اتاق خودش برد خوش بختانه نامجون اونجا نبود به احتمال زیاد با " عشق مخفیش "
بود.

تهیونگ رو به آرومی رو تخت انداخت و روش خیمه زد.

End of part 36


𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now