ساعت دقیقا هفت و بیست دقیقه بود و زنگ هشدار قطع نمی شد .
"خدای من این این لعنتی رو خاموش کنه "تهیونگ درحالی که چشماش رو می مالید غر زد جونگکوک قبل اینکه توجه کنه کی کنارشه از روی تخت بلند شد .
"وات د فاک مگه من به تو نگفتم ساعت شیش برو ؟! "
"کی " ( اینجا نویسنده خودش کلمه رو بزرگ و کوچیک نوشته بود "whEn " ) وقتی فهمید تو اتاق کراششه از رو تخت پاشد " فاک من نمی دونم چیجوری اومدم و اهمیتی نمی دم ....جانگکوک ما سکس کردیم !؟ "
"نه.معلومه که نه " جونگکوک جواب داد
"پس من اینجا چیکار میکنم ؟! "
"تو مست بودی و از اتاقم بیرون نمی رفتی "
"دروغ "
"دروغ نمی گم "
"داری میگی "
"اگه میدونستی چرا پرسیدی "
تهیونگ کتش رو ورداشت و قبل رفتن گفت " من باید برم بای "
بعد رفتن رو پسر رو تخت دراز کشید و به شب گذشته فکر کرد ، براش سوال بود که چجوری اون پسر گرایش چندین ساله شو زیر سوال برده .
خواست بلند شه دنبال گوشیش بگرده که نامجون ( هم اتاقیش )وارد اتاق شد .
"اون پسر کی بود ؟ باهاش خوابیدی ؟ " نامجون با پوز خند گفت .
"فاک آف نامجون "
"باشه بابا نخور مارو " گفت و به سمت دستشویی رفت .
جونگکوک واقعا نمی دونست چی عه ، گی ؟ استریت ؟ بایسکشوال (علاقه به دو جنس ) گیج بود کمک میخواست .
Daddy : هی
Daddy : یو
Daddy : بیداری ؟وقتی هر پیامی رو سند میکرد میتونست لرزش رو زیر پتو حس کنه ، پاشد و پتو رو بلند کرد یه موبایل رو دید .
"احمق ، تلفنش رو جا گذاشته " جونگکوک با خودش زمزمه کرد و گوشی رو کنارش گذاشت و رفت تو صفحه ی چت .
Daddy : لعنتی من به کمکت نیاز دارم
Daddy : یو پیس آف شت (خارجیش قشنگ تره ولی حالا : تو تیکه ای از گوه ای )
Daddy : وات د فاکجونگکوک خیلی مشکوک شد با هر پیام او گوشی ته هم ویبره می رفت ديگه نتونست تحمل کنه و گوشی رو برداشت زمان پیام ها نوشته ی پیام ها کاملا یکی بودن " فاک خدای من " و با خودش فکر کرد که من اونقدر خر بودم هیچ وقت لحن تهیونگ رو با t یکی نکردم .
"من لعنتی نمی تونم باورش کنم "(خب یسسس بلاخرهههه )
End of part 20
YOU ARE READING
𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)
Romance[چت استوری☂︎] چی میشه اگه ته ته کوچولومون به جای اینکه به شماره ی جدید دوستش چیم پیام بده به بانی لجبازمون پیام بده ؟؟ و بانی کراش ته باشه ولی ته نمی دونه که همه ی این مدت با کراشش چت میکرده ؟ Couple : کوکوی Up time : تموم شده دخترم راحتتت بخون