35

2.6K 471 12
                                    

هوسوک نگاهش دنبال تهیونگ بود تا هیچ اتفاقی مثل اتفاق چند دقیقه پیش نیوفته.

تهیونگ اونقدر مست بدد که حتی به نظر نمی رسید که داره میرقصه، به‌نظرم میرسید که فقط داره دست و پاهاشو تکون میداد.

ناگهان شخصی از در وارد شد. اون شخص جونگکوک بود که با کنجکاوی به اطراف نگاه میکرد.

جونگکوک احساس کرد یکی بهش زل زده و میدونست اون کیه نزدیک پسر رفت و پرسید
"ببخشید میتونم کمکتون کنم "

دهن هوسوک باز مونده بود اون پسر چقدر خوشتیپ بود.

"توی لعنتی هاتی " هوسوک از جونگکوک تعریف کرد .

جونگکوک با تعجب به پسر مست نگاه کرد ولی یهو فریاد عشقش رو شنید.
"کووووووووکیییییی "

و به سرعت محکم جونگکوک رو بغل کرد و جونگکوک هم دستاش رو دور کمر تهیونگ گره زد.

"تاتا تو این مرد رو میشناسی ؟ " هوسوک پرسید.

تهیونگ سر تکون داد و گفت " اره این همون پسری عه که در موردش بهت گفتم "

"همون که ناراحتت کرده بود ؟ پس چرا بغلش میکنی " هوسوک با تمسخر گفت.

جونگکوک آروم گونه های تهیونگ رو نوازش کرد "من نمی خواستم ناراحتش کنم "

"باید برم " هوسوک گفت و به سمت خروجی رفت.

"خیلی مستی میتونی رانندگی کنی ؟ "جونگکوک پرسید.

"قبلن هم با مستی رانندگی کردم " هوسوک گفت و رفت.

تهیونگ از بغل جونگکوک پایین اومد و بهش نگاه کرد. بدون هیچ حرفی ، یقه ی پیرهن جونگکوک رو کشید و به خودش نزدیک کرد.

هنگامی که به اندازه ی کافی بهم نزدیک بودن تهیونگ بوسه ی لطیفی روی لب های دیگر گذاشت.

جونگکوک دستش رو روی گونه های پسر گذاشت و مک های بیشتری از لب های تهیونگ میزد.

او می‌تونست طمعه مشروب رو حس کنه و بچشه و میدونست که تهیونگ واقعا زیاد نوشیده.

جونگکوک عقب کشید و گفت " بیا بریم خوابگاه " ولی تهیونگ نمی خواست هنوز هم برگرده .

"ناح من نمی خواممممم " و پاهاش رو مثل یه بچه به زمین کوبید خب جونگکوک چاره ی دیگه ای نداشت پس تهیونگ رو کول کرد.

جونگکوک تهیونگ رو توی ماشین گذاشت و مطمئن شد کمربندش رو میبنده و خودش هم سوار ماشین شد و روشنش کرد.

"کوک-اه این سفتههههههه " تهیونگ خواست کمربند رو باز کنه ولی جونگکوک دستش رو دکمه قرار داد.

تهیونگ دستش رو روی دست جونگکوک گذاشت و گفت "دوستت دارم "

جونگکوک لحظه ای چشماش رو از جاده گرفت و به پسر داد اون نمی دونست باید چطوری جواب پسر رو بده.

"تهیونگ ....من- "

"دوستم داری " تهیونگ حرف جونگکوک رو قطع کرد .

جونگکوک در سکوت نشسته بود باید چی میگفت (نه آخه چرا مگه دوستش نداره 😐)


End of part 35

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now