28

2.9K 537 34
                                    

"تو از من خوشت میاد ؟ " تهیونگ درحالی پرسید که گونه اش قرمز تر میشد.

تهیونگ خیلی هیجان زده بود اگه راستش رو بگیم الان تهیونگ هیچ اهمیتی به جمله ای که قرار بود از دهن کوک خارج شه نمی داد اون فقط میخواست اون پسر رو ببوسه .

پس اینکار رو انجام داد ولی اون بوسه یه چیزی بیشتر از بوسه ی قبلی بود ، تهیونگ به جونگکوک اجازه داد که زبونش رو به دهن بکشه و هر سانتی متر دهنش رو جستجو کنه.

جونگکوک دست هاشو نزدیک کمر تهیونگ نگه داشته بود ، سپس دستهای سردش رو زیر پیرهن سفید و ابریشمی تهیونگ لغزید و به سمت بالا حرکت کرد که باعث لرزش کوچیک تهیونگ شد.

تهیونگ لب هاشو از جونگکوک جدا کرد تا به او نگاه کنه تهیونگ هنوز هم فکر میکرد این یه رویاست .

نگاه های جونگکوک تهیونگ رو هر لحظه بیشتر عاشق میکرد.

"چیزی شده ، لاو ؟ " جونگکوک پرسید

تهیونگ برای لقبی که گرفته بود سرخ شد (احساس میکنم الان منفجر میشه بچه 😐) و مثل اون شبی که مست بود روی جونگکوک دراز کشید ، برای جونگکوک این چیز بدی نبود آخه میدونید دوستش داشت .

تهیونگ اینبار برای اذیت کردن جونگکوک ، دستاش رو به آرومی از پایین شکم لباس جونگکوک رو به سمت شونه های جونگکوک کشید و اونجا نگه ش داشت و از اونها به عنوان تکیه گاه استفاده کرد .

شروع به حرکت باسن خود به جلو عقب روی برآمدگی سخت کوک کرد و باعث شد ناله هایی از دهان جونگکوک خارج شه .

پسر به گوش جونگکوک نزدیک شد و تصمیم گرفت با ناله هاش جونگکوک رو دیوونه کنه .

جونگکوک به سرعت جاهاشون رو جا به جا کرد و رو تهیونگ خیمه زد .

"نچ نچ بیبی یادت نره منم میتونم اذیت کنم " جونگکوک زمزمه کرد درحالی که از لاله ی گوش تا گردن تهیونگ رو بوسه های نرم میگذاشت.

تهیونگ دوباره لرزید و دست هاشو دور گردن جونگکوک حلقه کرد و ناله هاش رو آزاد کرد .

جونگکوک درحال مارک کردن گردن تهیونگ بود که صدای پا شنید .

هردو پسر سریع به در نگاه کردن و متوجه ی هم اتاقی کوک شدن . نامجون کیفش رو زمین انداخت و با شک به اون دوتا خیره شد .

تهیونگ با خجالت صورتش رو بین گردن جونگکوک مخفی کرد .

"اوه-دود" جونگکوک لبخندی زد و نگاهش به اتاق چرخید تا از ارتباط چشمی دور باشه .

نامجون در اتاق رو بست و اومد تو و سعی کرد تا به وضیعت دوستش نخنده .

"هی نمی خوای چیزی بگی ؟ " جونگکوک پرسید .

"خب میتونید ادامه بدید من مثل یه آدم عادی تلویزیون نگاه میکنم فقط کامتون رو رو تخت نریزید حال ندارم بشورم " نامجون گفت

"یااا نامجون " جونگکوک شکایت کرد و از رو تهیونگ بلند شد .

تهیونگ این دفعه با استفاده از دست هاش صورتش رو پوشوند چون دیگه جونگکوک نبود .

جونگکوک با دیدن این کار تهیونگ خندید و دستای ته رو برداشت و خم شد که روی لب های عشقش یه بوسه ی نرم جا بذاره .

با حرف نامجون هر دو به نامجون نگاه کردن .

او خندید و گفت : " جونگکوک مگه تو استریت نبودی "

تهیونگ از روی تخت بلند شد و با چشمانی گیج به جونگکوک نگاه کرد .

"جونگکوک ؟ "

جونگکوک نمی دونست چی بگه واقعا نمی‌دونست بین بد و بدتر باید یکی رو انتخاب میکرد

End of part 28

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now