32

2.6K 493 7
                                    

"هوسوک من بهش قول دادم برگردم پیشش الان نمی شه " تهیونگ درحالی که رو به رو ی ماشین هوسوک بود گفت.

"بیا قول میدم خوش بگذره و مگه نگفتی بهش وقتی آروم شدی برمیگردی؟ " هوسوک هنگامی که سوار صندلی راننده می شد گفت.

"آره ولی- "

"ولی ؟ "

" اه فاک ولش کن بزن بریم " تهیونگ سوار شد و کمربندش رو بست‌.

هوسوک ماشین رو روشن کرد ، تهیونگ هوسوک رو خوب میشناست پس میدونست الان قراره به اون بار گی برن.

"هوبی من روزا مست نمی کنم " تهیونگ غر زد.

"از کی ؟ تازه یکم دیگه ساعت شیش عصر میشه تازه چه فرقی میکنه آخرش شب میشه"

"یاااا خودت میدونی من روزا مست نمی کنم بعد میگی از کی هیحححححح نکنه آلزایمر گرفتیییی " تهیونگ با خنده گفت که باعث خنده ی هیونگش هم شد.

هوسوک بعد کلی حرف تهیونگ رو به بار کشوند تهیونگ معمولا وقتی اینجا میومد هیجان کل بدنش رو پر میکرد و قلبش تپش میگرفت ولی الان ؟ نه.

هوسوک دوتا شات سفارش داد و یکی رو به ته داد.

تهیونگ چند ثانیه به شات خیره شد و به سرعت به سمت دهان خود برد و نوشید.

"شت این خیلی قوی عه " او گفت و کمی تکون خورد تا سوزش گلوش کم شه.

"بیا یه چالش انجام بدیم" هوسوک گفت.

اون سه تا همیشه وقتی به بار میومدن چالش انجام میدادن ولی اونا بدون جيمين تاحالا چالش انجام نداده.

"نه-هوب امروز نه "

"خفه شو میخوام سرگرم شیم "

"دفعه ی قبل به خاطر شما دوتا نزدیک بود با یه اوسگل بخوابم خدا هر وقت فکرش میکنم میخوام بکشمتون " تهیونگ یا عصبانیت گفت.

"هی هی باشه این فقط یه چالش نوشیدنه ببین من باید سعی کنم بخندونمت اگه خندیدی باید یه شات بری بالا و نوبتی عه و هر کدوم بیست ثانیه وقت داریم "

"دنگ چالش پذیرفته شد هیچ چیزی منو نمی خندونه " تهیونگ گفت.

با حالت جدی به هم خیره شدن و هوسوک شروع تایمر رو زد و شروع کرد به قلقلک دادن ته.

تهیونگ سعی میکرد نخنده و هوسوک یه فکری به ذهنش رسید دهنش رو به گوش های تهیونگ نزدیک کرد.

"نیپل"

تهیونگ برای چند ثانیه لب هاش رو گاز گرفت ولی بعد از شنیدن حرف هوب دیگه تحمل نکرد و شروع کرد به خندیدن.

"اههه لعنتی " تهیونگ با خنده گفت و شاتش رو نوشید.

"خوب نوبت توعه " هوسوک گفت.

تهیونگ هنوز شروع نکرده بود که هوسوک یهو زد زیره خنده.

"هعن من که چیزی نگفتم " تهیونگ با تعجب گفت و به خنده های پسر خیره شد.

هوسوک شاتش رو نوشید و دوباره شروع تایمر رو زد.

هوسوک دستاش رو روی دهنش گذاشت و فریاد زد "فیکککککک " (چون دستاش رو دهنشه صدا اشتب میاد پسرم گفته دیک )

و تهیونگ بلافاصله از خندید و صورتش مثل گوجه قرمز شد.

درحالی که سعی می کرد جلوی خندش رو بگیره گوشیش لرزید ولی اون الان نمی خواست بهش توجه کنه.

Jungkook: کجایی ؟

End of part 32

ساری که دیر آپ کردم .

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now