14

1.9K 339 19
                                    

دو هفته گذشته بود همه چی آروم میگذشت از این متنفر بود.

برای اینکه تو کافه کار میکرد هر روز هوسوک و تهیونگ رو دست تو دست میدید خب لعنتی اون دلش برای پسرکش تنگ شده بود اونم خیلی.

دلش برای همه چیز در مورد اون پسر تنگ شده بود تکس هاشون هر روز اون تکس هارو میخوند و میخندید .

"میتونم یه آیس آمریکانو داشته باشم " دختری گفت .

جونگکوک نمی شنید توی یه دنیای دیگه بود.

"هی آقا " دختر بشکن زد و جونگکوک به دختر نگاه کرد.

"متاسفم چی میخواستید ؟ "

"آیس آمریکانو "
جونگکوک سفارش دختر رو داد و دختر رفت.

اگر بخوایم صادق باشیم توی این دو هفته این اتفاق خیلی زیاد برای جونگکوک افتاده بود جای تعجب داشت که صاحب کافه اونو اخراج نمی کرد.

"هی "

جونگکوک سرش رو بالا گرفت و به تهیونگ نگاه کرد.

"ته... " اون با لبخند زمزمه کرد.

"یه چای سبز بهم بده " تهیونگ با سردی تمام گفت و مقداری پول از کیفش در اورد.

"نمی خواد پول بدی به حساب من " جونگکوک گفت.

"خودم از پس خودم بر میام جئون " گفت و پول رو به جونگکوک داد.

بعد چند دقیقه جونگکوک چای تهیونگ رو بهش داد و دنبال تهیونگ راه افتاد چون شیفتش تموم شده بود‌

"کجا میری ؟ "

"جایی که از تو دور باشه "

"ولی من میخوام نزدیکت باشم میشه صحبت کنیم ؟ "

"چیکارم داری ؟ "

"دلم برات تنگ شده همین که تو بغلم قورتت نمی دم خیلی عه "

تهیونگ آهی کشید و گفت " باشه "

End of part 14 s²

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now