7

1.9K 347 3
                                    

تهیونگ به تلفنش خیره شد نفس عمیقی کشید سعی کرد غم و ناراحتی رو از خودش دور کنه .

"چرا اینطوری میکنی ته " تهیونگ به خودش گفت و به سمت خوابگاه رفت.

اون دوباره به پیام هاشون به کوک نگاه کرد از جمله های کوک کاملا معلوم بود داره یه چیزی رو مخفی میکنه و یهو متوجه این شد که هوسوک بهش زنگ زده و رفت تا بهش پیام بده.

Tae : های هوبی
Tae : بهم زنگ زده بودی ؟
Tae : البته خیلی خوب میشه باهم حرف بزنیم

Hope : آره من دیروز زنگ زده بود ولی اتفاقی افتاده ؟

Tae : احساس میکنم جونگکوک داره بهم دروغ میگه
Tae : اعتماد کردن بهش سخته هوب

Hope : چی شده مگه ؟

Tae : ظاهرا اون یه دوست دختر داشته
Tae : الانم اومده دنبال جونگکوک ظاهرا جونگکوک یکم بهش علاقه داره
Tae : ولی من عاشق جونگکوکم هوسوک

Hope : ازش بیذار شدم حرفم رو پس میگیرم هات نی

Tae : کوک میگه دوستش نداره ولی....اههه هوب چیکار کنم

Hope : تیکه تیکش کن
Hope : نه نه بده میدم به سگام بخورنش

Tae : هوب من جدی ام

Hope : بهش بگو لیاقتت رو نداره
Hope : ته ته تو شگفت انگیزی نباید به خاطر اون احمق ناراحت باشی

Tae  : ممنون از امید دادنت 😐

Hope : میدونی الان باید چیکار کنیم ؟

Tae : لطفا نگو بریم بار

Hope : نه بیا مثل قبل ما سه تا بریم بیرون

Tae : واقعا خوب میشه اگه بیاد

Hope :تو اتاقم میبینمت

Tae : میشه یکی از دوستام رو بیارم

Hope : حتماااا این مهمونی برای توعه هر کی خواستی رو دعوت کن

تهیونگ لبخندی زد اون خوشحال بود که همچین دوست هایی داره

End of part 7 s²

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now