3

2.2K 382 29
                                    

جونگکوک کارت و بست و کنار گذاشت خب میدونید یکم دلش برای یونمی تنگ شده بود به هرحال اون عشق اولش بود (🙂💔) رو تخت دراز کشید و به سقف خیره شد.

"لعنتی یونمی چرا الان چرا الان لعنتی " جونگکوک زیر لب گفت.

اه کشید بیشتر از هر چیزی نگران تهیونگ بود این همه اون پسر پیچاره رو شوکه کرده بود و این دیگه آخرش بود با یکی بخوابی که دوست دختر داره ؟

باید بلند میشد و میرفت همه چی رو برای تیهونگ توضیح میداد.

جونگکوک به سمت خوابگاه تهیونگ رفت چند بار محکم در زد ولی کسی در رو باز نکرد.

دوباره در زد ولی این بار هم کسی در رو باز نکرد پس دستگیره رو چرخوند و دید در قفل نیست.

چراغی روشن نبود تهیونگ پاهاش رو داخل شکمش جمع کرده بود و سرش روی پاهاش بود.

"برو بیرون " تهیونگ آرام گفت عصبی بود؟ نه  ناراحت بود ؟ نه فقط میخواست خودش رو بکشه که انقدر احمق بود .

برعکس جونگکوک به پسر نزدیک شد و کنارش نشست.

"ته ته ، خوشگلم از دستم عصبی ای ؟ " جونگکوک آروم پرسید.

تهیونگ چشم هاش رو روی هم فشار داد و گفت " کوک ما باهم سکس کردیم همو بوسیدیم و فرداش من میفهمم دوست دختر داری به نظرت چه حسی دارم ؟ " صداش میلرزید .

"عصبی هستی " جونگکوک دست تهیونگ و گرفت و نجوا کرد.

"عصبی...استفاده شده .... نا امید و ناراحتم "

"تهیونگ به خدا من نمی خوام این دردسر هارو برات درست کنم اون دختره چهار ساله که از من جدا شده تازه رابطه ی ما خیلی پیچیده تر از این حرف هاست من اونو فراموش کردم باشه ؟ "

"اشکال نداره کوک بهم چیزی رو توضیح نده اینطوری نیست که تو از من خواسته باشی که مال تو باشم من فقط خیلی دلم شکسته هر دفعه ازت میپرسیدم دوست دارم ازش در میرفتی " و به یه گوشه از اتاق نگاه کرد اون نمی خواست به هیچ عنوان با جونگکوک ارتباط چشمی داشته باشه

جونگکوک با دستش صورت تهیونگ رو چرخوند و بهش نگاه کرد و گفت " پس مال من باش کیم تهیونگ "

End of part 3 s²

هی اینم اینجا تموم میکنم تا فردا شب
بدرود 🚶‍♀️

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now