11

1.9K 339 13
                                    

جونگکوک قصد داشت پیش تهیونگ بره و همه چی رو درست کنه حتی اگر تهیونگ نمی خواست ببخشتش اون باید از دلش در میورد .

ولی وقتی دید لب های هوسوک روی لب های تهیونگش فرود اومد قلبش تیکه تیکه شد.

میخواست به اون جا بره و اون هارو از هم جدا کنه اما امکان نبود بود؟

دستگیره ی خوبگاهش رو به آرومی باز کرد و داخل رفت.


هوسوک وقتی فهمید جونگکوک رفته عقب کشید.
"تهیونگ تو دقیقا همین کارو کردی "  و به اتاق جونگکوک اشاره کرد " وقتی دیدم اونجاست بوسیدمت "

"هولی شت فکر میکنی حسودی کرد به ما ؟ "

"من فکر میکنم ما کار بیشتری انجام دادیم " هوسوک با خنده گفت.

"اگه ناراحت شه چی یا بدتر عصبی شه ؟! "

"تهیونگ خودت میفهمی چی میگی تو عصبی نشدی ناراحت نشدی ؟! "

هوسوک درست میگفت کاملا حق با اون بود.

"آههه مرسی هوب من میرم " گفت و به سمت اتاقش رفت.

وقتی وارد شد یونگی رو دید که روی تخت خوابه هر بار صداش میکرد جواب نمی داد الحق که خوابش خواب بود رفت کنار یونگی و مثل همیشه بغل گوشش جیغ زد "عوضی من برگشتم "

"به خدا قسم یه روز میکشمت " یونگی گفت و آروم چشم هاشو باز کرد.

"پیشی کوچولو بیدار شدی ؟ ببخشید بخواب بخواب " تهیونگ با تمسخر گفت و سعی کرد از دست یونگی در بره وقتی میخواست در رو باز کنه که بره بیرون اون آشغال رو دید.

"جونگکوک- "

"لطفا بیا صحبت کنیم "

End of part 11 s²

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now