21

1.8K 325 7
                                    

جونگکوک کل اون لباس های مزاحم رو کند.

تهیونگ میخواست شکم جونگکوک رو لمس کنه ولی اون پسر دستاش رو بست.

"حالا شما میخوای بازی کنی آقا پسر سرسخت؟ " تهیونگ گفت و لبش رو گاز گرفت.

جونگکوک چیزی نگفت و انگشت هاشو به لوب آغشته کرد و به داخل تهیونگ هل داد.

وقتی جونگکوک انگشت سوم رو اضافه کرد تهیونگ ناله ی بلند تری کرد.

"اه لطفا من میخوامت " تهیونگ گفت و پاهاش رو بازتر کرد.

جونگکوک پوزخند زد و انگشت هاشو در اورد و به جاش کینگ سایزشو داخل تهیونگ هل داد.

تهیونگ ناله ای مانند جیغ کشید.

ضربه های جونگکوک خشن بود و خشن تر میشدن.

د-ددی " تهیونگ نجوا کرد و ناخون هاشو داخل پوست جونگکوک فرو کرد.

جونگکوک بزرگ بود و این خیلی حس خوبه به تهیونگ میداد.

"لطفا اه- تند-دتر "

جونگکوک حرکاتش رو سریع تر کرد تهیونگ ملافه رو چنگ میزد و ناله میکرد.

طولی نکشید که سرانجام اونها به ارضا شدن دیواره های تهیونگ دور دیک جونگکوک گره خورده بود انگار اونا واقعا بهم چسبیده بودن.

جونگکوک به سختی از تهیونگ بیرون کشید تهیونگ مثل یه فرشته ی زیبا.

تهیونگ بلند شد تا یه دوش بگیره وقتی بیرون اومد جونگکوک رو دید اون واقعا عاشقش بود خیلی خیلی زیاد.

"بیا اینجا انجل کوچولو " جونگکوک گفت و به بغلش اشاره کرد.

وقتی تهیونگ اومد جونگکوک آروم لب هاشو بوسید.

"این برای چی بود "

"برای اینکه بدونی من بهت خیلی اهمیت میدم و تو دنیای منی و میخوام بدونی چقدر خوشحالم که تو مال مال منی " جونگکوک گفت و تهیونگ رو بغل کرد.

"ممنون کوکی " تهیونگ گفت و جونگکوک رو بغل کرد.

دقایقی گذشته بود جونگکوک رفته بود تا لباس های تمیز بپوشه و برگرده ولی وقتی برگشت با چشم های اشکی انجلش رو به رو شد.

"هی عزیزم چی شده "

"من- من فکر کردم رفتی هقق کوکی "

جونگکوک اشک های تهیونگ رو پاک کرد و گفت "پسر کوچولو من بعد این شب خوبمون ترکت نمی کنم و اگر هم نبودم میتونستی بیای اتاقم و حالا هم بیا بخوابیم انجل "

اونها همدیگه رو بغل کردن و به خواب رفتن .

End of part 21 s²

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora