41

2.4K 402 16
                                    

جونگکوک انقدر بزرگ بود که تهیونگ احساس میکرد اولین بارشه .

دیوار در این لحظه بهترین دوست اون بود چون هر بار که جونگکوک بهم برخورد میکرد با دیوار برخورد میکرد و اون تکیه گاهش بود.

تهیونگ اجازه داد تا جونگکوک خیلی محکم تر ضربه بزنه وقتی جونگکوک به پروستاتش ضربه زد چشم هاش به عقب برگشت و به معنای واقعی لذت برد.

"جونگکوک س-سریعتر " تهیونگ التماس کرد و صداش لرزید.

جونگکوک نزدیک گوش تهیونگ خم شد و گفت " بیبی اسم رو اشتباه گفتی "

"ددی سریعتر " تهیونگ جمله اش رو اصلاح کرد.

جونگکوک سرعتش رو به طرز چشمگیری افزایش داد و هر ضربش محکم تر از قبلی بود.

حموم پر از ناله های اون دو بود برای اون دوتا اهمیت نداشت که کسی میشنوه . تنها چیزی که هردو اهمیت میدادن بهش حس خوبشون بود.

هردو نزدیک بودن جونگکوک شروع به بوسیدن تهیونگ کرد.

طولی نکشید که جونگکوک احساس کرد گره ای به آرومی زیر شکمش جمع میشه.

الان هر دو پسر به اوج رسیده بودن. هر لحظه که به ارضا شدنشون نزدیک میشد ضربه های جونگکوک آروم تر می شد.

جونگکوک داخل تهیونگ ارضا شد و تهیونگ هم روی شکمش.

وقتی جونگکوک از تهیونگ بیرون کشید مایه ی سفیدی هم همراهش بیرون ریخت و اون رو با آب شست .

"تو کاری کردی که احساس کنم اولین بارمه " تهیونگ گفت.

جونگکوک به حرف چابلوسانه ی تهیونگ خندید و گونه ی پسر رو بوسید و گفت " خب هدفم همین بود "

بعد از حمامشون جونگکوک حوله ای به تهیونگ داد و تهیونگ حوله رو دور خودش پچید جونگکوک هم همین کار رو تکرار کرد.

"من لباس تمیز ندارم و اینطوری هم نمی تونم برم اتاقم " تهیونگ با اخم گفت.

"میتونی یکی از پیرهن های منو بپوشی " دیگری گفت و به سمت کمد لباسش رفت و لباسی انتخاب کرد که احتمالا برای تهیونگ بزرگ است.

تهیونگ لباس رو با باکسرش پوشید و روی تخت دراز کشید .

جونگکوک هم وقتی لباسش رو پوشید رفت و کنار تهیونگ دراز کشید و تهیونگ رو توی اغوش گرفت و پتو رو روی خودشون کشید.
(پسرم مگه نمی خواستی بری 😂)

"کوک- "

"شش" جونگکوک حرفش رو قطع کرد.

تهیونگ کسی نبود که برای هر کسی رام شه ولی خب جونگکوک فرق داشت و طولی نکشید که اونها به خواب رفتن .

End of part 41

(سخن نویسنده : برای درام جدید آماده باشید )

خب قرار نیست اتفاق خوبی بیوفته پارت بعد خودم براش سه ساعت عر زدم پارت بعد فصل اول تموم میشه که میریم تو فصل دوم خب همین خلاصه آماده کنید خودتون رو 😂
بدرود 🚶‍♀️

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora