30

2.7K 504 0
                                    

تهیونگ تصمیم گرفت برای هوا خوردن به بیرون بره پس از آسانسور پایین بود.

آهی کشید الان که دعواش با جونگکوک تموم شده بود احساس میکرد زیاده روی کرده .

اون نمی خواست همچین اتفاقی بیوفته ولی خب اون نمب تونه خودش رو تو عصبانيتش کنترل کنه.

روی نیکمت چوبی نشست ولی ناگهان لرزشی در جیبش حس کرد ، تلفنش رو بیرون کشید.

Jungkook : خوبی ؟
Jungkook: سلام
Jungkook: ته منو نادیده نگیر

Taehyung: من نمی خوام نادیدت بگیرم فقط میخوام یکم تنها باشم

Jungkook: نه نمی شه

Taehyung: جونگکوک بس کن

Jungkook: ته بیا اتاقم حرف بزنیم باشه ؟

Taehyung:من با دروغگو ها حرف نمی زنم

Jungkook: من دروغگو ام ؟
Jungkook: خودت صدبار دروغ گفتی چیزی نگفتم

Taehyung: خفه شو من فرق دارم

Jungkook: او واقعا ؟!

Taehyung: اره

Jungkook: اونوقت چرا

Taehyung: چون دارم دیگه

Jungkook: پاسخ مناسبی نی

Taehyung: جونگکوک یکم بهم وقت بده عادت کنم باشه؟

Jungkook:قول بده آروم شدی میای اتاقم

Taehyung: قول جونگکوک قول میدم

End of part 30

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora