23

2.9K 569 9
                                    

جونگکوک داشت توی کافه می کرد یه چیز عجیبی که ذهنش رو درگیر کرده بود این بود که اون پسر از الان تا آخرین چتشون باهاش چت نکرده بود او همیشه از پسر پیام در یافت میکرد اون نمی خواست اهمیت بده ولی کنجکاو بود بدونه دلیل این تغییر چی عه ؟!

Bitch: های
Bitch: شوکه کننده است تو بهم پنج روزه پیام ندادی

Taehyung: های

Bitch: های ؟
Bitch: همین ؟

Taehyung: چی میخوای بگم ؟

Bitch: *چه خبر بیچ
Bitch: یا * او خدای من تو اول پیام دادی

Taehyung: او تو اول بهم پیام دادی

Bitch: نه خدایش بگو چته

Taehyung: هیچی خوبم

Bitch: دروغ میگی

Taehyung: چرا یهو شروع کردی نگران من بودن ؟!

Bitch: چون دوستیم ، دوست ها هوای همو دارن

Taehyung: آره دوستا اسم همو میدونن

Bitch: اینطوری رفتار نکن

Taehyung: چطور باید رفتار کنم ؟

Bitch: خودت باش

Taehyung: من خودمم

Bitch : نه نیستی
Bitch: ته با هیجان حرف میزنه
Bitch: لطفا بگو چی شده

Taehyung: اوک ........

End of part 23

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Where stories live. Discover now