18

1.9K 325 9
                                    

به محض اینکه تیهونگ اون پیام رو فرستاد دقیقا دو دقیقه ی بعد صدای در اومد.

تیهونگ پرید ، یک لحظه شک زد شد ولی پاشد تا سریع در رو باز کنه.

جونگکوک نفس نفس میزد و دستش روی زانوهاش بود.

تهیونگ سعی کرد جلوی خندش رو بگیره "هی چرا نفس نفس میزنی "

"من میخوام تظاهر کنم که تموم مسیر رو اسانسور اومدم ولی لعنتی پله ها *سرفه "

"چرا سوار نشدی احمق " تهیونگ درحالی که روی تخت میشست گفت.

"خب میدونی شلوغ بود " هر دو پسر به دروغ پسر خندیدن .

بعد از خنده ی اون دوتا سکوت عجیبی برقرار شد.

"شنیدم از اون جدا شدی " تهیونگ سکوت رو شکست .

"از ک-کجا فهمیدی "

"اون خودش بهم گفت " نگاهش رو به جونگکوک داد و ادامه داد " مجبور نبودی همچین کاری کنی "

"اما من احساس میکردم لازمه "

تهیونگ فقط میخواست گذشته رو دفن کنه و به سمت آینده بره .

"من به تو زنگ نزدم تا درمود این موضوع حرف بزنیم من تورو صدا کردم تا " تهیونگ به شدت خجالت میکشید که جمله ی بعدی رو بگه.

"تا ؟ "

"بیخیال " گفت و قرمز شد.

"کیم تهیونگ لعنتی "

"بله جئون جونگکوک لعنتی "

"چرا در این حد کنجکاوم میکنی "

"خب میدونی سرگرم کنندست "

"خب میدونی چون چیزی برای گفتن نداریم من میرم " جونگکوک واقعا قصد نداشت بره ولی میخواست ریکشن ته رو ببینه.

تهیونگ دستش رو گرفت " میخوام بهت یه فرصت بدم" تهیونگ درحالی گفت که صورتش رو با بالشت میپوشوند.

"چی نشنیدم " جونگکوک با شیطنت گفت.

"نه "

جونگکوک روی تهیونگ خیمه زد و اون بالشت رو کنار پرت کرد.

"دوباره بگو "

تهیونگ میتونست حس کنه که قلب بدبختش داره پرواز میکنه و این نما از جونگکوک
فقط

لعنتی

خیلی

هات

بود

"خب....من هنوز دوست دارم و میخوام بهت یه فرصت دیگه بدم " تهیو گفت و سعی کرد از دست جونگوک در بره.

"هی بیبی بوی من یه چیز دیگه هم میخوام "

End of part 18 s²

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ