4

2.1K 374 13
                                    

تهیونگ به چشم های براق جونگکوک خیره شده بود.

دوست دختر ؟ آخه شک از این بزرگ تر اون نمی دونست چه واکنشی نشون بده.

"جونگکوک من- "

"لطفا " جونگکوک زمزمه کرد تیهونگ میتونست صداقت رو تو چشم هاش ببینه پس لبخندی زد.

جونگکوک وقتی لبخند تیهونگ رو دید اون رو محکم بغل گرفت جوری که تهیونگ احساس میکرد قراره خفه شه سپس جونگکوک عقب کشید و بوسه ای رو لب های جونگکوک گذاشت.

معلوم نبود این چندمین بوسه شونه ولی جونگکوک هنوز قلبش بعد بوسیدن اون فرشته تند تند میتپید.

تهیونگ خم شد تا بوسه ی دیگه ای رو لب های کوک بذاره که......

"هی کی در رو- اهم بد موقع اومدم ؟ "

"نه یونگی بهترین موقع اومدی زمان بندیت عالیه " جونگکوک گفت.

تهیونگ از کیوت بودن جونگکوک خندید و گفت " من کلاسم شروع میشه باید برم " تهیونگ بوسه ای رو لب جونگکوک زد و با کیفش از اتاق خارج شد.

تهیونگ سمت خوابگاه اصلی رفت وقتی صدای نرمی شنید ایستاد.

"جونگکوکیی " یونهی به سمت فرد داخل آسانسور پرواز کرد. (تشننشنث میکشمش)

جونگکوک یونمی رو عقب هل داد وقتی تهیونگ رو دید از کنار یونمی رفت و پیش تهیونگ ایستاد.

"تهیونگ " جونگکوک با لبخند گفت تهیونگ قصد نداشت گیر بده ولی سخت بود که اون دختره توی این دانشگاه باشه.

"کوک تو بهش گفت- "

"نه هنوز نگفتم ولی قول میگم " جونگکوک به سوال تیهونگ پاسخ داد.

"کی ؟ "

"خرس کوکی قول میدم بهت بهم اعتماد کن " گفت و تهیونگ رو بغل کرد یونمی اومد وسط " کوک با من بیا کتاب خونه " اون دختره با پوزخند گفت و رفت.

جونگکوک نگاهی به ته انداخت "برو کوک من بهت اعتماد دارم تازه کلاسم هم دیر شد باید برم دوست دارم بای " تهیونگ گفت و به سمت کلاسش رفت.

End of part 4 s²

𝗍𝖾𝗑𝗍 𝗆𝖾ˢᵗᵘᵖⁱᵈ(complete)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora