پارت قبلی میخواستیدو که از جین و جیسو بیشتر بنویسم🌝این پارت جینسو داره ولی تو فکرم فیک جدید از این کاپل بنویسم،نظرتون؟!😅
پارت بعد:۲۲ووت
خواهش میکنم به پارت ها توجه کنید و ووت بدید...___________________________________________
سرشو بلند کرد و به خودش توی آیینه دستشویی نگاه کرد...آبی به صورتش زد و دست روی شکمش گذاشت.
حالت تهوع بدی داشت و نمیتونست بخوابه...
شکمش درد میکرد و نیم ساعت بود ک توی دستشویی مونده بود و عق میزد...نوبت سونگرافی و دکترش برای هشت هفتگی عقب افتاده بود و امروز از بیمارستان باهاش تماس گرفته بودن.
باید زود تر به اونجا یه سر میزد.جین بار دیگه به در دستشویی ضربه ای زد و گفت:حالت خوبه؟
باز هم جوابی نگرفت،جیسو حتی نای حرف زدن هم نداشت...
دست انداخت و دستگیره درو پایین کشید و وقتی توی چهارچوب قرار گرفت بی حال جینو کنار زد و همونطور ک کمی خم شده بود قدمی برداشت تا بیرون بره.
جین دوباره گفت:میخوای بریم پیش دکتر کانگ؟
چیشد یهو؟_این یه چیز عادیه،برای چی بریم دکتر...
دوباره دست جلوی دهنش گرفت و به دستشویی برگشت و جین هم همراهش رفت..
عقب تر ایستاده بود و با دلسوزی نگاهش میکرد.
آنقدر عق زده بود ک معدش میسوخت...
معدش خالیه خالی بود و علاوه بر معده،شکمش هم درد میکرد.جین جلوتر رفت و موهاشو جمع کرد و عقب گرفت.
جیسو با حس دستاش روی سرش چیزی نگفت و اجازه داد تا کاری ک میخوادو انجام بده..
هنوز هم معتقد بود جین عجیب تغییر کرده...
خودشو روی تخت انداخت و بیحال پتو رو روی خودش کشید.دستشو آروم و به صورت دورانی روی شکمش کشید،وقتی اینکارو میکرد احساس بهتری داشت...
جین نگاهی به دستش کرد و روی کاناپه بزرگ پایین تخت نشست...
هنوز هم نگاهش میکرد...دلش میخواست کاری انجام بده تا بهتر بشه ولی میدونست اگه بهش بگه،قبول نمیکنه...
دستی به گردنش کشید و گفت:برقو خاموش میکنم..
جیسو چیزی نگفت و جین چراغو خاموش کرد به کاناپه برگشت و روش دراز کشید..همه فکرش پیش کسی بود ک فاصله یک متریش خوابیده بود و با اینکه حال بدی داشت نمیتونست بهش کمکی بکنه.
واقعا اون به غیر از ازدواج با جیسو چه کار دیگه ای برای بچش انجام داده بود؟!
حالا ک بهش فکر میکرد،اون اصلا توی زندگیش برای اون بچه هیچ جایگاهی نذاشته بود..
_________
با صدای ناله خفیفی ک توی اتاق پخش میشد،گیج چشماشو باز کرد و با اولین چیزی ک تو تاریکی دید تو جاش پرید و دستشو روی سینش گذاشت..
YOU ARE READING
A just life{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #زندگی_عادلانه ◉ ژانر: معمایی _عاشقانه_تراژدی • ◉ خلاصه: توی زندگی هر کسی یه سری روابطی داره و بعضی با غم و بعضی با شادی و دسته سوم کسایی هستن که رابطتت باهاشون هم درد و غم داره هم عشق و شادی ...افراد جز این دسته از همه مهم تر و خطرناک...