لطفا این پارت هم مثل قبلی ها دوست داشته باشید و قلبتونو اکلیلی کنید باهاش✨♥️
پارت بعد:۲۵ووت
___________________________________________
لیسا در ون رو باز کرد و پیاده شد و کنار سوجین ایستاد ک جونگکوک و هه این(افسر مون)،جین یونگی ک روی دهنش چسب زده شده و دست ها و پاهاش بسته بود رو از ماشین پیاده کردن.
سوجین همونطور ک به سمت در بزرگ سوله خرابه ای ک اطراف شهر بود میرفت و هلش میداد بلند گفت:نمیخواد خودتو قایم کنی،هنوز به بقیه چیزی در موردت نگفتیم ولی میتونی بیایی بیرون...لیسا و جونگکوک گیج از حرفاش نگاهش میکردن ک سوجین کلاهشو در آورد و در حالی ک موهاشو با کش جمع میکرد گفت:چرا آنقدر تعجب کردید؟
مردی با قدم های بلند با کلاه کپ سفیدی همراه با هودی سفید و شلوار و کت لی ای روش پوشیده بود از پشت به سوجین نزدیک تر شد و سوجین با نگاه به صورتش با لبخند ادامه داد:فکر میکنید من اطلاعاتمو از کجا میارم؟
خندش بزرگ تر شد ک نامجون سرشو بالا گرفت و گفت:امیدوارم باهم کنار بیاییم بچه ها...
جونگکوک با تعجب پاهای جین یونگو ول کرد و صاف ایستاد ک جین یونگ محکم به زمین برخورد کرد.
_هیونگ!!!
با داد هه این؛جونگکوک با تعجب بهش نگاه کرد:یاااا،چرا ولش کردی؟؟؟
جونگکوک با تعجب اشاره کرد به نامجون و رو به هه این گفت:توام میدونستی نامجون هیونگ هم توی این ماجراس؟؟
هه این بی حوصله نگاهش بین نامجون و جونگکوک جا به جا شد و گفت:میدونستم،که چی؟
لیسا رو به سوجین گفت:مطمئنی این آخرین سوپرایزه این قضیس؟تو بهم حرفی در مورد وکیل کیم نزده بودی...
سوجین پاهای جین یونگو گرفت و با هه این روی صندلی گذاشتش و طناب هارو اینبار به صندلی بست و گفت:حالا ک میدونید..!
چه فرقی توی اصل ماجرا داره؟؟_هیونگ..یعنی توام همدست اونایی؟!تو از کجا میدونستی!
هه این نفس خسته ای کشید و در حالی ک از کنار نامجون رد میشد به شونش ضربه ای زد و گفت:قضیه اش و خلاصه بگو تا سرمونو نخوردن.
به سمت مبل های جیگری رنگ و سطل بزرگ وسطشون ک گوشه سوله بود رفت و خودشو ولو کرد.
لیسا اخمی کرد و خواست چیزی بگه ک نامجون گفت:منو هه این از بچگی همو میشناختیم..سر پرونده جین هم،اون همه چیو درست کرد.
چند وقت پیش به درخواست من دوباره تشکیل پرونده داد و درخواست بررسی دوباره داد،ولی بعد از رد شدنش با سوجین روبرو شدیم و هه این از پلیس جدا شد.لیسا با تردید گفت:شما چرا باید در خواست بررسی دوباره بدید؟
مگه وکیل جین اوپا نبودید..!
YOU ARE READING
A just life{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #زندگی_عادلانه ◉ ژانر: معمایی _عاشقانه_تراژدی • ◉ خلاصه: توی زندگی هر کسی یه سری روابطی داره و بعضی با غم و بعضی با شادی و دسته سوم کسایی هستن که رابطتت باهاشون هم درد و غم داره هم عشق و شادی ...افراد جز این دسته از همه مهم تر و خطرناک...