معنی اسم پارت میشه قانون و دادگاه و به اسم پارت بعد و اسم فیک ربط داره:)
بلاخره قاتل نامزد نامجون پیدا شد و اتفاقات هتل برملا...
جی آ حتی به مرگ پدر و مادر جیسو هم ربط داره چه برسه برادر خودش😒خودم از شخصیتی که ساختم متنفر شدم🗿😂گایز چرا آنقدر ووت ها کم شده؟پارت های آخر دیگه حمایت نمیکنیدا🤨
___________________________________________
"فلش بک"
"شب حادثه"
با کلید اضافی ای که از کارکنان هتل گرفته بود بازی میکرد و منتظر بود به طبقه مورد نظرش برسه،مردی که پشت سرش با فرم هتل و کلاه کپ مشکوکی که روی سرش بود ذره ای از ذوقش کم نمیکرد،قرار بود بره توی اتاق جین،کسی چه میدونست بعدش ممکن بود چه اتفاقی بیوفته؟
از افکارش لبخند بزرگی زد و از در اسانسور بیرون رفت،دنبال شماره ی سوییت روی کارت اتاق راهرو پیچ در پیچو دور زد و جلوی در اتاق ایستاد،میخواست درو باز کنه و بره داخل ولی صدای پایی که دنبالش میومد و الان متوقف شده بود نمیزاشت حرکتی بکنه...
چشماشو بست و برگشت که کوبیده شدن کمرش به دیوار و گرفته شدن جلوی دهنش بازشون کرد و مستقیم به چشم هایی که درست روبروش بود خیره شد و سعی کرد خودشو خلاص کنه._دهنتو ول میکنم،جرعت داری سروصدا کن!فهمیدی؟
سرشو تکون داد که به محض برداشته شدن دستش داد کشید و دوباره دهنش گرفته شد:مگه نگفتم خفه شو!با تو کاری ندارم فقط اون کارتو بده به من!
جین یونگ گفت و کارتو از دست یونگ سان کشید و در اتاقو باز کرد،باید هر چه زودتر جیسو رو به یونگ سان نشون میداد و بهش میفهموند که نامزدش داره خیانت میکنه و بعد با خودش جیسو رو میبرد و کارو تموم میکرد.
وقتی اون شب توی رستوران اونجوری از هم جدا شده بود و موقع بیرون اومدن جی آ رو دیده بود،در مقابل به هم زدن نامزدی برادر زادش پولی که کل عمرش فکرشم نمیتونست بکنه بهش داده بود و میتونست برای جیسو مطب بزنه و حتی خونه بخره!
دیگه لازم نبود از هم جدا بشن...
درو باز کرد و داخل رفت،چرخ بزرگی توی سالن بود که روش شیشه مشروب خالی و لیوان های تمیز و دستمال و پارچه بود و روی میز وسط هم چند بطری و یک لیوان بود.
داخل رفت و با خودش یونگ سان هم داخل کشید.
خواست به سمت اتاق بره که زنی سراسیمه از راهروی کوچیک جلوی اتاق و دو تا پله ای که به سالن میخورد پایین اومد و با دیدن یونگ سان و جین یونگ با تعجب گفت:شماها کی هستین؟!
لباس فرم جین یونگ نشون میداد کارکن هتله ولی مدیر چا نمیشناختش،اولین بار بود همچین کسیو میدید و کسی حق نداشت حین کار و توی هتل کلاه سرش بذاره!
YOU ARE READING
A just life{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #زندگی_عادلانه ◉ ژانر: معمایی _عاشقانه_تراژدی • ◉ خلاصه: توی زندگی هر کسی یه سری روابطی داره و بعضی با غم و بعضی با شادی و دسته سوم کسایی هستن که رابطتت باهاشون هم درد و غم داره هم عشق و شادی ...افراد جز این دسته از همه مهم تر و خطرناک...