به بوک های جدید سر زدید؟
این پارت های آخر خیلی قایم موشک بازی دارن کاراکتر ها،همش سر یه آدم بیهوده🗿
دوستان ووت بدید دیگه به پارت های جدید🥺چرا آنقدر حمایت ها کم شده؟___________________________________________
با بیرون رفتن جی آ جیسو با ضرب دستشو از دست جین پس کشید و دنبالش توی راهرو رفت...نتونست به آسانسور برسه و به سمت راهرویی که پله های اضطراری بود دوید که با قفل بودنش دیوانه وار به در آهنی ضربه میزد و کف زمین نشست.
جین بغلش کرد،جیسو مثل دیوانه ها جیغ میکشید و بهش مشت میزد:توروخدا برش گردون...میمیرم...من بدون اون میمیرم...اون بردش...
"فلش بک"
"روز تصادف"
"کنار تختی که خیلی سریع همراه با کلی آدم حرکت میکرد میدوید و نمیتونست جلوی خودشو بگیره،مرز دیوونگیش به خط باریکه ای رسیده بود که نمیدونست تا کی دووم میاره.
با رفتن تخت چرخ دار داخل اتاق عمل و بسته شدن در ها روی زانوهاش سر خورد و پایین اومد،چشم هاشو میسوخت،اشک های گرمش آروم روی صورتش میریختن.
صورتشو پوشند و فکر کرد،نمیتونست همینجوری همه چیو ببازه...جی آ حتما پیداشون کرده بود که اون ماشینو فرستاده بود.
پلاکش برای شرکت بود،یکی از ماشین های شرکت بود که خودش انتخاب کرده بود...دستی توی موهاش کشید و به سوجین که با گریه با شخصی حرف میزد و اطلاع میداد که بیمارستانن نگاه کرد...باید زنگ میزد...باید به دکتر کانگ زنگ میزد تا به اینجا بیاد.
دنبال گوشیش دست روی جیبش گذاشت و با پیدا نکردنش تند تند کل بدنشو دست کشید.
سوجین گوشیشو جلوش گرفت و گفت:انداختیش.
چنگ زد و دنبال شماره مورد نظرش گشت...
____________
با صدای گریه نوزاد داخل اتاق زایمان دکتر کانگ پتوی نازک سبز رنگو دورش پیچید و بغلش کرد،به جیسو که بیهوش بود نگاه کرد و به سمتش رفت.
هر جوری هم که بود،باید اول نوزاد رو توی بغل مادرش میذاشت و حسش میکرد تا بتونه ببرتش.
نوزاد رو جنین وار روی قفسه سینه دخترکی که عرق و خونش باهم قاطی شده بودن و موهاش مرطوب به صورت و گردنش چسبیده بود گذاشت و صدای گریه بچه قطع شد.پاهاش و دستاشو جمع کرده بود و سرش روی سینه مادرش قرار گرفته بود.
با ساکت شدنش،بعد از چند ثانیه دوباره بلندش کرد برخلاف میلش با هماهنگی دکتر و کادر بیمارستان و رضایت جین همراه با دستگاه کوچیکی که برای نارس بودن نوزاد ها بود که از تجهیزات بیمارستان بود،بیرون زد.
"پایان فلش بک"
صدای ناله یونگ سان توی پذیرایی سوییت پیچیده بود و سوجین بدون توجه به اون با کمک دکتر کانگ بلند شد و بهش چشم دوخت...
هیچ قصدی برای کمک بهش نداشت و وقتی دکتر کانگ خواست ازش فاصله بگیره تا به سمت تلفن بره دستاشو محکم تر گرفت و بهش خیره شد:نرو.
YOU ARE READING
A just life{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #زندگی_عادلانه ◉ ژانر: معمایی _عاشقانه_تراژدی • ◉ خلاصه: توی زندگی هر کسی یه سری روابطی داره و بعضی با غم و بعضی با شادی و دسته سوم کسایی هستن که رابطتت باهاشون هم درد و غم داره هم عشق و شادی ...افراد جز این دسته از همه مهم تر و خطرناک...