Chapter2\part13\Reverse plan!

357 53 11
                                    

بزارید لباس جیسو توی مزایده بنیان که پارت قبل و این پارت پوشیده رو براتون بزارم😎

پارت بعد:۲۴ووت

___________________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


___________________________________________

جیسو با حرف جین یونگ درست کنار گوشش،بدن خشک شدش لرزید،دستمال اغشته به ماده بیهوشیو بالا آورد و جیسو با دیدنش،زبون سنگینشو تکون داد و خواست چیزی بگه ک با فریاد جین از ته راهرو جین یونگ ازش فاصله گرفت دستمال از دستش افتاد و مچ جیسو رو اسیر کرد و به سمت پله ها کشیدش.
جیسو با ترس سعی بر عقب کشیدن خودش داشت و پاهاشو محکم تر به زمین فشار داد و پاشنه های کفشش با کشیده شدن روی سرامیک به جلو هدایتش میکردن و مجبور به قدم برداشتن شد و دنبالش رفت...

با نزدیک تر شدن جین،جین یونگ دستش رو محکم تر کشید و دنبال خودش مجبور به پایین رفتن از پله ها کرد...

جین با رسیدن به ورودی دستشویی دنبالشون پله هارو پایین رفت...

از ساختمون خارج و وارد محوطه باز جلوی ساختمون شدن،مثل حیاط یا همچین چیزی بود و تا در اصلی فاصله نسبتا زیادی مونده بود..
جیسو دستشو با تمام قدرتش عقب کشید و مجبور به ایستادنش کرد،جین یونگ دوباره به سمتش حمله کرد و بازوشو کشید ک جیسو با قیافه جمع شده جیغ کشید:ولم کن..چی میخوای ازم عوضی...ولم کن...

جین یونگ بی توجه به جیغ و داد هاش اونو با خودش همراه کرد و وقتی مقاومت جیسو رو دید دست زیر پاهاش انداخت و در حالی ک سعی در بلند کردنش داشت،جیسو ساق پاهاشو پشت هم تکون میداد تا مانع بشه،و در نهایت براید استایل بلندش کرد و به راهش ادامه داد،نزدیک در ک رسیده بود،ون مشکی رنگی اونجا بود و در کشوییش باز بود،فقط لازم بود خودشو به اون برسونه...

به ون ک رسید جیسو رو روی صندلی گذاشت و مردی ک روی صورتش ماسک مشکی رنگ داشت گرفتش و جین یونگ وارد ون شد..

جین یونگ به راننده گفت:زود باش حرکت کن...

دو نفری ک جلو نشسته بودن به عقب برگشتن و جین یونگ با چشمای گرد بهشون نگاه کرد،اینجاچه خبر بود؟؟
با گرفته شدن دستمال جلوی صورتش،بعد چند ثانیه بیهوش شد و جیسو ک ترسیده داشت به تن بی جونش نگاه میکرد در حالی که دستاش از پشت گرفته شده بود و موهاش نا مرتب تو صورتش پخش بود بلند تر جیغ کشید ک در ون توسط جین باز شد و با دیدن جین،نمیدونست خوشحاله یا ناراحت،اما داشت گریه میکرد.

A just life{complete}Where stories live. Discover now