Chapter2\part20\They know about Namjoon's plan!

364 55 10
                                    

پارت نقشه تو نقشه ایه🌝نامجون برای سوجین جاسوسی کرد و جین یونگ برای جی آ...اونا در مورد نامجون همه چیو می‌دونن...

پارت بعد:۲۷ ووت

___________________________________________

در ماشینی جلوشو گرفته بودو باز کرد و بدن زخمی و بیجونشو روی صندلی عقب رها کرد،آدرس باری ک قرار ملاقاتشون بود رو به راننده داد و تقریبا آنقدر پیاده روی کرده بود ک به اتوبانی در حومه ی شهر رسیده بود و تونسته بود تاکسی بگیره.

راننده تاکسی نگاه متعجبی به جین یونگ ک روی صندلی عقب ولو شده بود انداخت و گفت:میخوایید ببرمتون بیمارستان؟!

جین یونگ سرفه ی دیگه ای کرد و دستشو روی پهلوی خودش فشار داد و گفت:نه برید به همون آدرسی ک گفتم.

با رسیدن ماشین به زحمت پیاده شد و درو پشت سرش بست،بادیگارد هایی ک جلوی بار ایستاده بودن سریع به سمتش اومدن و کمکش کردن،بار جدیدی ک توی خیابون سینسادونگ بود محلی بود ک قرار بود بقیه رو ملاقات کنه.

_____________

سوجین نگاهی به نامجون ک پشت فرمون بود و جین ک کنارش نشسته بود انداخت و در حالی ک از صندلی پشت به تاکسی ک جین یونگ سوار شده بود نگاه میکرد گفت:من هنوزم میگم ک کاره خوبی نکردیم ولش کردیم بره!

نامجون و جین به علاوه جونگکوک ک کنارش نشسته بود،هر سه به سمتش برگشتن و باهم داد زدن:خفه!

اخمی کرد و دست به سینه نشست و گفت:مثل اینکه یادتون رفته کی همه ی شما رو اینجا جمع کرده!

جین چپ چپ نگاهش کرد:منم دلم میخواد زبونشو از حلقش می‌کشیدم بیرون دار میزدمش ولی باید ولش میکردیم تا بره پیش جی آ،اونوقت میتونیم بفهمیم راست گفته ک جی آ وقتی بفهمه توی دزدیدن جیسو موفق نشده،بی خیال سهام من و جیسو میشه و فقط مال پدربزرگو میخواد یا دروغ گفته...!

نامجون سری تکون داد و گفت:با اینکه اصلا دوست ندارم طرف عوضی ها باشم ولی با این حرفت موافقم.

بعد از گفتنش ابرویی بالا انداخت و جین اخم بیشتری کرد.

جونگکوک گفت:الان چیکار کنیم؟

نامجون از آیینه نگاهش کرد:معلومه!برید پایین!

جونگکوک با تعجب گفت:چی؟

نامجون به بیرون اشاره کرد و گفت:خودتون برگردید به سوله...من باید برم تا سر از کارشون در بیارم!

چند دقیقه بعد جین،جونگکوک و سوجین هر سه توی جاده خالی و خلوت به ردیف کنار هم ایستاده بودن و نامجون رفته بود!

سوجین شونه ای بالا انداخت و با لبخند به سمت مسیر فرعی از جاده به سمت سوله راه افتاد ک جین گفت:یااا،کجا میری؟

A just life{complete}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora