Chapter2\part2\wedding⁦⁦!

383 73 13
                                    

این پارت هم مثل پارت قبلی حمایت کنید و،ووت هاتونو دریغ نکنید🙆🏻‍♀️❤️

___________________________________________

یونگ سان در حالی ک جلوی جین می ایستاد با نگاه طولانی بهش و لبخند مصنوعی ک به زور روی صورتش حفظش کرده بود گفت:تبریک میگم..شریک...

جین نمیخواست دست جلو اومدشو بگیره و در جوابش فقط سری تکون داد ک جیسو سریع گفت:ممنونم،من کیم جیسو هستم و شما؟

یونگ سان:کیم یونگ سان..

جین با حرص به جیسو ک دست یونگ سانو می‌فشرد نگاه کرد،خوب شد بهش گفت ک جوابی بهش نده وگرنه حتما بغلش هم میکرد!

جیسو لبخندی به یونگ سان زد ک همه مهمون ها بخاطر سرو وضعش از جمله خود جیسو تعجب کرده بودند و بهش زل زده بودند گفت:شما توی شرکت سهام دارید درسته؟

یونگ سان:بله سهام پدرم رو اداره میکنم.
از وقتی ک از آمریکا برگشتم و پدربزرگ برام جشن خوش آمد گویی تو همین هتل گرفتن توافق کردیم ک من به جای پدرم شرکت بیام.

جیسو با لبخند و نگاه تیز به سمت جین برگشت و گفت:پدربزرگ؟قبل شراکت تو شرکت همو می‌شناختین عزیزم؟

جین بدون هیچ لبخندی خشک گفت:یه آشنایی جزئی از دوران بچگی...

یونگ سان ابرویی بالا انداخت و با خنده صدا داری گفت:چت شده کیم سوک جین...
ما آشنایی جزئی داشتیم؟
نکنه نمیخوای به جیسو شی چیزی بگی؟

جیسو نگاه سوالیشو بین صورت هر دو دلشون جا به جا کرد ک در آخر روی صورت اخموی جین ثابت موند.
هم گیج شده بود هم کنجکاو...

احساس میکرد تک تک افراد حاضر توی مهمونی میتونن صداشونو بشنون،پچ پچ ها و صدا های حرف های مختلف آنقدر بالا بود ک حرف هاشون بلند تر از صدای اون سه نفر بود...

این دختر مرموز ک عشوه میومد و از رفتارش معلوم بود توی پر قو بزرگ شده و پر از افاده اس کیه؟

جین بدون نگاه به جیسوی خیره به صورتش با همون اخم کمرنگ ک تیر نگاهش به طرف یونگ سان متوهم بود جواب داد:درسته جزئی نبود.
شاید بهتر باشه بگم خانوم کیم باعث مرگ خواهر کوچیکترم شد!

یونگ سان با شنیدن حرف جین شوکه چند بار پلک زد و نفسش حبس شد.
جین...کیم سوک جین هنوزم اونو مقصر میدونست و حتی توی شب عروسیش هم از یاداوریش دست برنمیداشت.
نباید میذاشت اینجوری به هم بریزتش..

دستی به بازوی جین زد و گفت:یااااا،الان فکر می‌کنه جدی داری میگی...
ما فقط قبل از اینکه فوت کنه یکم باهم مشکل داشتیم.

بعد از حرفش با صدای بلند در حالی ک عمه جین؛جی آ رو صدا میزد فقط قبل از اینکه با هیجان به سمتش بره فقط سری تکون داد و رفت.

A just life{complete}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora