قبل از خوندن اون ستاره رو رنگ کنین خوشحال شم باشه؟🥲
~~ماسک مشکی رنگش رو پایین کشید و موبایل رو بین انگشتهاش چرخوند.
روی صندلیهای سالن منتظر دوست پسرش نشسته بود؛ نمیدونست داخل آرایشگاه لعنتی دارن چه بلایی سر جیمین عزیزش میارن که بعد از سه ساعت کارشون تموم نشده بود.بیحوصله نفسش رو با صدا بیرون فرستاد، پاش به طور ناخودآگاهی روی زمین ضرب گرفته بود.
با لرزش موبایل و دیدن اسم "منیجر سونگ" که روی صفحه خاموش و روشن میشد، چشمهاش رو چرخوند.
طبق نوتیفکشن موبایل، مرد صد و بیست و هفت بار باهاش تماس گرفته بود.چجوری باید به کمپانی توضیح میداد جیمین هوس تغییر کرده و از صبح توی آرایشگاه منتظره تا کارش تموم بشه؟!
مثلما هیچ کدوم از کارمندها نمیتونستن قبول کنن که ضبط موزیک ویدیوی جدید اگوست دی، به خاطر همچین موضوع کم اهمیتی عقب افتاده!
البته...یونگی چندان هم نظر بقیه براش مهم نبود.
تنها چیزی که اهمیت داشت لبخند شیرین روی صورت فرشتهگونه جیمین بود."دارلینگ؟!"
با شنیدن صدایی زنانه نفس توی سینهاش حبس شد، همین رو کم داشت که گیر یک سسانگ دیوونه بیفته.
آب دهنش رو قورت داد و سریع ماسکش رو بالا کشید. حداقل میتونست از دست دوربینها فرار کنه.
نگاهش رو بالا آورد و با دیدن دختر زیبایی، نفس عمیقی کشی.
چرا همیشه آدمهای زیبا روانی از آب در میومدن؟دختر کلاه بافت مشکی رنگی رو تا روی ابروهاش پایین کشیده و موهای بلندش آزادانه روی گردن و شانههاش رو گرفته بود.
چشمهای کشیده دختر و آشنایی بیش از اندازهاش مرد آیدل رو مطمئن میکرد که فرد روبهروش یک سسانگ فن هست. "دفعهی بعدی که یک نفر بهت گفت دارلینگ زل نزن بهش، فقط فرار کن."
شنیدن صدای جیمین از کالبد زنانه روبهروش باعث شد چشمهاش گرد بشه.
با کشیده شدن دستش و لمس آشنا، لبخندی زد. انگار تازه جون توی تنش برگشته بود."این چه قیافهایه؟!"
شگفتزده از ظاهر جدید دوست پسرش زمزمه کرد و نرم خندید.
بدنش توسط مرد مو بلند راهنمایی شد تا جایی که جلوی آینه قرار گرفت:"فقط حوصلهام سر رفته بود."عرق سردی روی تیره کمرش نشست، بدون اینکه نگاهش رو از مرد بگیره اجازه داد موبایل رو از بین انگشتهاش بیرون کشیده بشه.
لبخند شرور جیمین اصلا حس خوبی بهش نمیداد.
"به آینه نگاه کن دارلینگ."
بدون اینکه توانی برای تکان دادن سرش داشته باشه متوجه صدای عکس شد.
لبخند کمرنگی زد و دستش رو سمت مرد دراز کرد."ببینم چجو..."
با دیدن اینکه دوست پسر عزیزش مستقیم عکس رو داخل اینستاگرام پست کرده بود نفسش رفت.
~♪
ستاره پایین رو روشن کنین ♡
YOU ARE READING
oneshot (BTS)
Romanceهای. آدیا صحبت میکنه. من اومدم با یک سری سناریو و وانشات(: حقیقتاً بچههای کوچکم بیشترین قسمت قلبم رو تسخیر کردن. پس بچههام رو دوست داشته باشید و بهشون عشق بورزید. درخواستی هم پذیرفته میشه🌙 Writer:ᴬᵈʸᴬ.ᶳᶤ