treadmill/kookv

136 9 0
                                        


درب قابلمه‌ی مربا رو گذاشت و نفس عمیقی کشید که بوی آلبالو زیر بینیش نشست.
لبخندی کوچیک کنج لب‌هاش شکل داد و بعد از آب‌زدن دست‌های شیره‌ای شده‌اش، اون‌ها رو با پایین تیشرت سفیدش خشک کرد.
موهای مشکی‌رنگش رو از روی پیشونیش کنار زد و با قدم‌هایی کوتاه وارد سالن پذیرایی شد.

نگاهش رو دور تا دور خونه چرخوند و با ندیدن معشوقه‌‌ی نازش آه بی‌صدایی کشید.
بزاقش رو به آرومی قورت داد و بی‌هدف توی اتاق‌ها سرک کشید تا شاید پسر کوچیک‌تر رو پیدا کنه.
"جونگکوکی؟"

صداش رو کمی بلندتر از حالت معمولی کرد و لب زیرینش رو به دندون کشید.
تا همین چند دقیقه‌ی قبل پسرک مومشکی جلوی تلویزیون دراز کشیده بود و زیر چشمی تنش رو توی آشپزخونه می‌دید، چرا حالا نمی‌تونست پیداش کنه؟
اخمی از روی نگرانی روی پیشونیش نشست و غمی کم‌رنگ روی دلش نشست.
یعنی پسرک مومشکی بدون خبر دادن از خونه بیرون رفته بود؟
آخرین درب داخل خونه که متعلق به باشگاه کوچیک پسرکش بود رو باز کرد که موج صدای بلند موسیقی پرهیاهو گوش‌هاش رو خراش داد.
قالب تهی کرده قدمی به عقب برداشت و با چشم‌هایی درشت شده از تعجب تن پرتلاطم جونگکوک رو، روی تردمیل دید.
پسر کوچیک‌تر با بالاتنه‌ای برهپه و شلوارک مشکی‌رنگ روی دستگاه می‌دوید و عرق مثل براق‌کننده‌ای خوش‌رنگ روی پوست سفیدش سرسره بازی می‌کرد.
نفس عمیقی کشید و بی‌توجه به بوی خفیف عرق پا به باشگاه گذاشت.
وسایل‌های ورزشی که از بین اون‌ها تنها دمبل رو می‌شناخت به طرز شلخته‌ای وسط زمین ریخته شده بود و مذاقش رو ناخوش می‌کرد.
پوفی از شلختگی پسر کشید و بدون جلب توجه وسایل رو به آرومی از روی زمین جمع کرد.
با عربده‌های ناگهانی جونگکوک از جا پرید و نگاهش رو به پسر عریان دوخت که چشم‌ بسته همراه با موسیقی هم‌خوانی می‌کرد و هیچ اهمیتی به اطرافش نمی‌داد.
چشم‌هاش رو داخل حدقه چرخوند و روی ملافه‌ی پهن شده روی زمین نشست.
زانوهاش رو داخل شکمش جمع کرد و نگاه هیزش رو به تن خوش‌فرم و عضلانی جونگکوک دوخت.
پسر گاهی میون هم‌خوانی با آهنگ دست تتو شده‌اش رو، روی هوا به حرکت در می‌آورد و حالتی شبیه‌سازی شده به خواننده به خودش می‌گرفت.
ریز به حرکات بامزه‌ی دوست پسرش خندید و بینیش رو بالا کشید.
بوی عرق پخش‌شده توی هوا کمی ناخوشش کرده بود، اما مغز و قلبش ترجیح می‌داد این بوی ناخوش رو احساس کنه تا چشم‌هاش له قاب زیبای روبه‌روش خیره بمونه‌.
جونگکوک دستی بین موهای خیسش کشید و تارهای مشکی‌رنگش رو به عقب فرستاد، سرعت تردمیل رو کم کرد و با ایستادن دستگاه به آرومی پایین اومد.
حمله‌ی آویزون‌شده‌ به هالترش رو برداشت و تن و گردن خیسش رو خشک کرده.
نفسی پر صدا از خستگی کشید و بدون سرد کردن رکابی سفیدش رو به تن کرد و خواست روی ملافه‌اش دراز بکشه که چشم‌هاش به چشم‌های کشیده‌ و ناز تهیونگ خورد.
شوکه از دیدن پسر روی زمین لبخندی دندون‌نما زد و حوله‌اش رو کناری پرت کرد.
قدم‌های شل و خسته‌اش رو، روی زمین کشید و بی‌توجه به تن نم‌دار از عرقش کنار تهیونگ دراز کشید و درست مثل ستاره دریایی کف زمین پهن شد.
"از کی اینجایی؟"

"شاید یک ربع، شاید هم بیشتر."

بی‌صدا به صدای بم و لحن گرم پسر بزرگ‌تر خندید و از بین پلک‌های نیمه‌باز صورت زیباش رو نگاه کرد.

"پررو نیستم، فقط داشتم بدنی که دوست دارم رو نگاه می‌کردم."

اخمی میون ابروهای تهیونگ شکل گرفت و چهره‌اش رو شبیه به توله‌ گربه‌های تخس کرد.
دست تتو شده‌اش رو دور کمرش حلقه کرد و با یک فشار کوچیک تنش رو، روی سینه‌اش انداخت.

"همین پرروت می‌کنه، گربه‌ی زشت. این بدن منه نه تو!"

با گاز گرفته شدن چونه‌اش خندید و نیشگونی از کتف پسر توی آغوشش گرفت.

"گاز نگیر، درد داره."
تهیونگ با حس شوری عرق زبونش رو پر از اکراه بیرون آورد و به طرز نامفهومی غر زد.
ضربه‌ی محکمی به سینه‌ی سفت پسر کوبید و با انزجار از روی تن جونگکوک بلند شد و نیپل قهوه‌ای پسر رو که به خاطر بالا رفتن تیشرتش مشخص بود، بین انگشت‌هاش فشرد.

"برو دوش بگیر، شوری نمی‌تونم گازت بگیرم."
~•
های آدیا صحبت می‌کنه.
حقیقتا فهمیدم همه‌ی سناریوهام کوکوی شده...
هه هه
اگر کاپلی مد نظرتونه بهم بگید):

oneshot (BTS)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora