Friends/taekook

96 5 0
                                    


بینیش رو بالا کشید و نگاهش رو داخل محیط بزرگ و سفید اطرافش چرخوند.
کلاه مشکیش رو تا روی ابروهاش پایین کشید و بی‌توجه به نگاه‌های خیره‌ی روی تنش اخمی پررنگ روی ابروهاش نشوند که تنها چهره‌اش رو بامزه‌تر از قبل می‌کرد.
شلوارش رو که داشت از تنش سر می‌خورد با دست‌های تپلش گرفت و کمی بالاتر آورد و اولین قدم رو، روی زمین سفیدپوش برداشت که تا زانو داخل برف‌های سرد فرو رفت.
بدون تسلیم شدن قدم‌های کوتاهش رو توی مسیر سخت روبه‌روش برداشت و بعد از مدت‌ها پیاده‌روی که کم‌تر از پنج دقیقه بود به سمت حیاط خونه‌ی دوستش رسید.
"جونگکوکی؟"
صداش رو توی گلوش انداخت و با شدت و بلند اسم پسرک چشم فندقی رو فریاد زد.
البته تمام این‌ها تصور تهیونگ شش‌ساله‌ای بود که به خاطر برف‌بازی اول صبح، از خونه بیرون زده و دنبال بهترین دوستش دویده بود!
صدای نازک و ضعیف پسر از بین شیشه‌های بخار کرده رد شد و بعد از گذر کردن از گرمای خونه به گوش‌های پسرک کوچیک و پنج‌ساله‌ای رسید که داشت به کمک مادرش آخرین تکه‌های لباسش رو به تن می‌کرد.
جئون جونگکوک پنج‌ساله بدون لحظه‌ای مکث، بعد از شنیدن صدای دوستش از خونه بیرون دوید و دست‌هاش رو به عنوان آغوش به دو طرف باز کرد.
"ته ته!"
پسرک چشم فندقی با کلاه نارنجی روی سرش سمت گلوله‌ی قهوه‌ای روبه‌روش دوید که پاش توی گودال عمیق برف گیر کرد و با صورت توی زمین یخی فرود اومد.
صحنه‌ی دیدن این برای تهیونگی که شاهد افتادن عزیزکرده‌اش بود، به قدری دردناک و خنده‌دار بود که پسرک شش‌ساله میون خنده‌هاش با چشم‌هایی گریون به سمت خرگوش کوچولوش دوید و با دست‌هایی که به خاطر کاپشن و دستکش به سختی تکون می‌خورد، جونگکوک رو از برف‌ها بیرون کشید و صورت سرخ شده از برفش رو پاک کرد.
جونگکوک با چشم‌هایی گریون بینیش رو بالا کشید و اجازه داد دوست موردعلاقه‌اش صورتش رو با نفس‌هاش گرم کنه و برف‌های روی تنش رو تکون بده.
"غصه نخورجونگکوکی، هیونگ با بوس‌هاش خوبت کرد."
•~
دوستش داشته باشید

oneshot (BTS)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ