Kiss/vkook

136 6 0
                                    

انگشت‌هاش به قصد عشق‌بازی روی تن کاغذی کتاب حرکت می‌کرد و صدای ورق‌زدن برگه‌های کاهی مثل یک ملودی گوش‌نواز توی سکوت کتابخونه پخش می‌شد.
لبخندی شیرین روی لب‌هاش نشست و نگاهش نوشته‌های سیاه کاغذ رو از نظر گذروند.
سکوت آرامش‌بخش اطرافش درست مثل یک لالایی کوتاه دنیای اطرافش رو تار و روحش رو وارد پیچ و خم واژه‌ها کرد.
لباس قهرمان داستان به تنش پوشیده شد و با ذوقی زیاد قدم توی جنگل سیاه گذاشت تا ماجراجویی‌های روبه‌روش رو پشت سر بذاره.
قصد داشت دختر اسیر دست غول‌ها رو نجات بده. شمشیرش رو از غلاف بیرون آورد و سمت غول سیاه و بزرگ گرفت. باید حمله می‌کرد و دخترک بی‌چاره رو نجات می‌داد؛ اون‌وقت می‌شد قهرمان تمام دنیا!
خیز برداشت تا سمت غول بدوه که دستی شونه‌اش رو چنگ زد و تنش رو از وسط میدون جنگ بیرون کشید.
هیاهوی اطرافش تبدیل به سکوت سنگین کتابخونه شد و دوباره هودی سیاه‌رنگ به تنش نشست.
نگاهش رنگ خشم و عصبانیت گرفت و دندون‌هاش با حرص روی هم کشیده شد.
از گوشه‌ی چشم گوشواره‌های نقره‌ای رو دید.
سرش داغ کرد و نفس‌هاش تند شد. با حرکتی غیرمعقول کتاب رو محکم روی میز بست که نگاه‌های سرزنش‌گر دیگران به‌سمتش برگشت. بی‌اهمیت به اخم‌ها از پشت میز بلند شد و طی حرکتی کوتاه سمت پسر پشت‌سرش چرخید.
چشم به چشم‌های کشیده و سایه خورده‌اش دوخت و دست به سینه شد.
پسر کت مشکی چرمش رو، روی تنش مرتب کرد و لبخندی دندون‌نما روی لب‌هاش نشوند.

- سلام.

تهیونگ پسر مومشکی و شر دانشگاه با لباس‌های مخصوص خودش باز هم آرامشش رو از بین برده بود.
چشم‌هاش رو داخل کاسه چرخوند و بدون اینکه جوابی به پسر بده تنه‌ای به شونه‌اش کوبید و خواست کتابخونه رو ترک کنه که مچ دستش اسیر انگشت‌های کشیده و گرم کیم تهیونگ شد.

- هی، صبر کن!

- چی می‌خوای؟

پسر مومشکی بهش نزدیک شد و دستش رو بین تارهای بنفش‌رنگ موهاش چرخوند.

- شاید یه بوسه از لب‌هات؟

جئون با کلافگی سرش رو تکون داد و دست پسر رو پس زد. خواست ازش فاصله بگیره و هر چه سریع‌تر کتابخونه رو ترک کنه؛ اما حسی عجیب و کششی ناخواسته وادارش کرد سر جا بایسته. روی پاشنه‌ی پا چرخید و به چشم‌های مشتاق پسر بد روبه‌روش خیره شد.
لب‌هاش رو، روی هم فشرد و لحظه‌ای بعد از حرص انگشت‌هاش رو دور گردن کیم تهیونگ حلقه کرد و با فشار تنش رو به دیوار کتابخونه چسبوند.

- اگر ببوسمت دست از سرم برمی‌داری؟

ابروهای کیم بالا رفت و لبخند روی لب‌هاش نشست.

- حتماً سوییت‌ هارت.

جونگکوک فشار نسبی انگشت‌هاش دور گردن کیم رو برداشت و دستش رو، روی دیوار تکیه‌گاه کرد‌. صورتش رو جلو برد و با بستن چشم‌هاش لب‌هاش رو، روی لب‌های گرم پسر بد مقابلش گذاشت و به آرومی بوسیدش.
گرمای شرم گونه‌های پسر مو‌مشکی رو سرخ و لب‌هاش رو زیر بوسه به خنده باز کرد.

- فکر کنم دیگه نتونم از فکر لب‌هات بیرون بیام جئون.

تهیونگ با عقب‌رفتن جونگکوک به نرمی و لطافت زمزمه کرد و نیشخند کنج لب‌هاش رو خورد.

- یعنی قرار پسر بدی باشی؟

- می‌خوام پسر بد تو باشم.

oneshot (BTS)Where stories live. Discover now