Birthday/yoonmin

121 8 0
                                    


_ پروژه‌ی بوسان از تاریخ ده اکتبر به مدت دو هفته شروع می شه. تصمیم بر این شد که من همراه با تیم، به‌عنوان ناظر سر پروژه باشم.

مدیرعامل رسا و بلند جملاتش رو کنار هم چید و بعد از کمی مکث نگاه به چهره‌های کارمندهاش داد. وقتی تأیید چند نفر رو دید لبخند زد و خواست پشت میزش بنشینه که توجه‌اش به یکی از کارمندهای حسابداری جلب شد؛ مردی که با اخمی ظریف روی ابروهاش نگاهش کرد و لب‌هاش رو روی هم فشرد. بی‌حواس بزاق جمع‌شده پشت لب‌هاش رو فرو برد و نگاه گردشده‌اش رو از چهره‌ی مرد دزدید. مرد روبه‌روش کسی نبود جز پارک جیمین، نامزد عزیزش!

پارک بعد از صحبت‌های مدیرعامل داخل ذهنش تاریخ رو بررسی می‌کرد که متوجه‌ موضوعی جدی شد.

_ سیزده اکتبر تولد منه!

صدای بلند پارک سکوت نسبی جلسه رو شکست و تن مدیرعامل رو پشت میزش لرزوند. نگاه تیز و چشم‌های ریزشده‌ی مرد تن نامزدش رو رصد کرد و خنده‌ای مصنوعی روی لب‌های یونگی نشوند‌.

_ خب؟

_ خب؟!

بلند و با تمسخر خندید و با نوک انگشت اشک‌های فرضیش رو پاک کرد.

_ تولد من قراره بری سر پروژه که چی بشه؟!

صدای فریادش نگاه‌های کارمندها رو گرد کرد و صدای پچ‌پچ‌ها رو بلند. مرد با حرصی آشکار دست‌هاش رو به میز کوبید و از سر جاش بلند شد.

_ نِپنت؟

صدای بم یونگی با ملایمت توی گوش‌هاش نشست و گره‌ی بین ابروهاش رو پررنگ‌تر کرد. کمی روی میز نیم‌خیز شد و دندون‌هاش رو محکم به هم کشید که دردی وحشتناک رگ‌های عصبی فکش رو آتش زد.

_ وقتی ازت عصبانیم حق نداری با اون اسم صدام کنی، مین!

واژه‌ی مین رو چنان غلیظ و پر از حرص فریاد کشید که رگ‌های گردنش بلند شد و تمام کارمندها خجالت‌زده و با نگاهی کنجکاو به مدیرعامل خیره شدن تا واکنشش رو ببینن. در مقابل، مرد مومشکی تنها به لبخندی کوچیک اکتفا کرد و گره‌ی خفه‌کننده‌ی کرواتش رو با دو انگشت شل کرد‌. یونگی بدون اهمیت‌دادن به چهره‌های کنجکاو کارمندهاش گلویی صاف کرد و دست‌هاش رو روی میز به هم گره زد.

_ من هر وقت دلم بخواد تو رو همون که هستی صدا می‌زنم، نپنت‌. بعد هم بهتر نیست به جلسه برگردیم و این حرف‌ها رو برای خونه نگه داریم؟

_ جلسه؟ منظورت چیه، مین؟! روز تولدم که می‌خوای بری سر پروژه‌های فاکیت، حالا هم داری می‌گی جلسه‌ات مهم‌تر از منه؟!

جیمین با واکنش‌هایی افراطی کمرش رو صاف کرد و بعد از رنگ‌بخشیدن به پوزخند کنج لب‌هاش، پشت چشمی برای نامزدش نازک کرد و با قدم‌هایی بلند به‌سمت در قدم برداشت.

oneshot (BTS)Where stories live. Discover now