KookV
Smut
"سنگ کاغذ قیچی میکنیم."صدای بم تهیونگ توی گوشهاش پیچید و اخم روی ابروهاش رو پررنگتر کرد. باز هم مثل همیشه پسر بزرگتر میخواست جرزنی کنه.
پا روی هم انداخت و با گردنی کجشده تن کت و شلوارپوشش رو زیر نگاهش گردوند. تهیونگ توی اون لباسهای رسمی و موهای حالت داده شبیه به رئیس شرکتهای فیکشن شده بود.
با اکراه تارهای ریخته شده روی پیشونیش رو کنار زد و زبونش رو به دیوارهی لبهاش کوبید."عزیزم، سری قبلی تو انجامش دادی؛ پس الان نوبت منه."
صدای خندههای پرحرص تهیونگ داخل دفتر پخش شد و اخم روی پیشونیش رو غلیظ کرد. همیشه سر این موضوع ساده بحثشون میشد.
بیصدا آه کشید و راهرفتنهای هیستیریک پسر رو نگاه کرد که تمام دفتر نشریه رو طی میکرد."اگر قرار به نوبت باشه که باز هم نوبت منه! سری قبلی تو انجامش دادی."
"منظورت چیه کیم؟ سری قبلی این دیک تو بود که داشت گلوی من رو پاره میکرد."
با عصبانیت و بیاهمیت به حضور کارمندهای بیرون از اتاق فریاد زد که مومشکی با شوک بالای سرش ایستاد و ضربهای محکم به بازوش کوبید.
"هیس! خجالت بکش."
"برای چی باید خجالت بکشم؟ مگه همهی اون آدمها سکس نمیکنن؟ اصلاً مگه سکس با پارتنر جرمه؟"
فریادهاش هرلحظه بلندتر میشد و گونههای تهیونگ رنگ بیشتری میگرفت.
پسر مومشکی که دید دوست پسرش شرم و حیا رو با یک لیوان آب موقع نهار قورت داده، روی پای جونگکوک نشست و دستهاش رو قاب صورتش کرد.
خیره به چشمهای درشت و اخم روی پیشونی جونگکوک، بوسهای روی لبهای سرخش زد و دستش رو، روی سینهاش کشید."داد نزن، صدات رو میشنون."
"بذار بشنون."
باز هم یک فریاد دیگه که گونههای تهیونگ رو سرخ کرد.
بوسهای سبک روی لبهای جونگکوک نشوند و کمی تنش رو، روی پای پسر بالا کشید؛ طوریکه باسنش روی برجستگی زیرش قرار گرفت و نفس پسر کوچکتر رو برید."اینجوری داد میزنی خیلی هات میشی جونگکوکی."
با مکث دستهاش رو اغواگرایانه روی سینهی عضلانی دوست پسرش کشید و بوسههاش رو، روی خط فک تیزش نشوند.
پسر کوچکتر با حس حرکتهای معشوقش روی عضو خصوصیش، تنش رو منقبض کرد و دستهاش رو دور کمر پسر پیچید.
"پس الان نوبت منه؟"
"چون هات شدی آره."
دستش رو نوازشوار روی چونهی تهیونگ کشید و لبهاشون رو بهم رسوند. بوسهای عمیق و خشن رو شروع کرد.
بیاهمیت به چنگزدهشدن پشت گردنش توسط تهیونگ، زبونش رو با زور از بین لبهاش رد کرد و جای جای دهنش رو زبون زد.
پراکراه بهخاطر کمبود اکسیژن بوسه رو شکست و نگاه تیره و شهوتآلودش رو به چشمهای تهیونگ دوخت.
YOU ARE READING
oneshot (BTS)
Romanceهای. آدیا صحبت میکنه. من اومدم با یک سری سناریو و وانشات(: حقیقتاً بچههای کوچکم بیشترین قسمت قلبم رو تسخیر کردن. پس بچههام رو دوست داشته باشید و بهشون عشق بورزید. درخواستی هم پذیرفته میشه🌙 Writer:ᴬᵈʸᴬ.ᶳᶤ