chocolate/taekook

418 21 2
                                    


Genre: Fantasy, Romance

خیره به سقف زیر لب همراه با آهنگ زمزمه می‌کرد و هر از گاهی انگشت‌هاش رو با ریتم به تشک تخت می‌کوبید. لبخندی به آنژیوکت روی دستش زد و صدای موسیقی رو بیشتر کرد که نت‌های موسیقی با سرعت بیشتری از لوله‌ی شفاف وارد رگ‌هاش شد.

گرمای لذت بخشی زیر پوستش حرکت کرد و صدای موسیقی از درون بدنش پخش شد.
نفس عمیقی کشید و چشم‌هاش رو بست که تصاویر رنگی رویا پشت پلک‌هاش شکل گرفت.

"من رو به جایی که بودم برگردون.
قبل از اینکه یک عمر زندگی کنم.
همه‌ی اون عشقی که می‌دیدم رو بهم بده."

بدنش توی خلسه‌ی آرامش بخشی فرو رفت و بعد از روزها بی‌خوابی چشم‌هاش گرم شد.
لبخند کم‌رنگی روی لب‌هاش نشست و بدنش رو برای خواب ریلکس کرد.

لرزش ناگهانی موبایل، درست زیر گوشش باعث شد لوله‌ی آنژیوکت از هم جدا و اتصال موسیقی قطع بشه.

چشم‌هاش تا آخرین درجه باز شد و پلکش پرید. دندون غروچه‌ای کرد و دست مشت شده‌اش رو به تخت کوبید.

نیم‌نگاهی به جریان قطع شده انداخت و با لگد پتوی نازک روی تنش رو کنار زد.
نمی‌فهمید چرا هربار بعد از تزریق سهمیه‌ آهنگش اپراتور‌ها، تبلیغات احمقانه‌اشون رو پخش می‌کردن.

نفس تیزی کشید و با اکراه آنژیوکت رو از رگش بیرون آورد.
سوزن مصرف شده رو داخل سطل انداخت و زیر لب غر زد:"باید برم شرکت رو روی سرشون خراب کنم!"

وارد پیام‌هاش شد و روی اولین مورد رو به امید پیامی مهم لمس کرد. با یادآوری اینکه کسی رو نداشت تلخند زد.

"مشترک گرامی سرویس رویای شما به پایان رسید. این بسته فاقد تمدید خودکار است، لطفا جهت تمدید و اطلاعات بیشتر روی لینک زیر کلیک کنید.
لینک"

ابرویی بالا انداخت و وارد لینک شد، تا جایی که می‌دونست نیازی برای تمدید وجود نداشت، دولت به طور خودکار چیز‌های ضروری مثل رویا رو تمدید می‌کرد.

صفحه‌ی آبی رنگ رو باز کرد و وارد لینک شد، با دیدن تبلیغات ظاهر شده روی صفحه چشمی چرخوند و به سختی ضربدر کوچکش رو لمس کرد.
هیچ وقت درک نکرد چرا تبلیغات تمام صفحه موبایل رو می‌گرفت و تنها یک ضربدر اندازه نقطه برای بستن تبلیغات درست می‌کردن.

"ممنون از خرید شما"

با چشم‌هایی گرد به تنها نوشته‌ی روی موبایل خیره شد:"من کی خرید کردم؟!"
زیر لب زمزمه کرد و دستی به موهای آبی رنگش کشید. همون لحظه ساعت دور مچش روشن شد و ارقام مشخص شده روی صفحه مبلغ کسر شده از حساب بانکیش رو نشون می‌داد.

چشم‌هاش روی صفر‌های عدد می‌چرخید و احساس می‌کرد اتاق دور سرش می‌چرخه.
نزدیک به نصف موجودی حسابش خالی شده بود!
چینی به بینیش داد و چشم‌ چرخوند:"دزد‌های لعنتی!"

oneshot (BTS)Where stories live. Discover now