Raspberry2

171 17 0
                                    

Couple: Minyoon
Genre: Omega vers, fluff, Mpreg

امگای تمشک با نفسی لرزون به بیبی چک داخل دستش نگاه کرد.
لب‌هاش رو به هم چسبوند و نگاهی به چهرهٔ رنگ پریده‌اش انداخت.
دندون‌هاش رو محکم روی هم کشید و پاش رو به زمین کوبید.
جیمین بالاخره کار خودش رو انجام داده بود!
با اینکه بارها بهش گفته بود نمی‌خواد فعلا بچه‌دار بشن و با وجود هه‌سان نمی‌تونه هم‌زمان مواظب دو تا بچه باشه و بیرون از خونه کار کنه.
بیبی چک رو بین انگشت‌هاش فشرد و با قدم‌های بلندی از حموم بیرون رفت.
اتاق مشترکش با آلفا مثل همیشه کثیف و شلخته بود، انگار هرچه بیشتر به دورش نگاه می‌کرد سنگینی بیشتری هم روی شونه‌هاش میوفتاد.
اگر جیمین کمی توی کارهای خونه بهش کمک می‌کرد هیچ مشکلی برای به دنیا آوردن یه تولهٔ دیگه نداشت، اما متأسفانه شلختگی‌های جیمین از هه‌سان بیشتر بود!
لب‌هاش رو با زبون تر کرد و تنش رو روی تخت انداخت.
بوی به جامونده از عطر دارچین روی تخت اذیتش می‌کرد.
معده‌اش پیچ خورد و احساس کرد تمام محتویات داخل شکمش رو می‌خواد بالا بیاره.
با سرعت به حموم برگشت و شروع کرد به عق زدن.
چیزی از گلوش بالا نمی‌اومد و تنها معده‌اش بود که با درد فشرده می‌شد.
صورتش رو آب زد و سعی کرد با نفس‌های عمیق خودش رو آروم کنه.
با تنی کرخت شده خودش رو بیرون برد که بوی تند فلفل بینیش رو به خارش انداخت.
همین رو کم داشت و به بوی آلفای خودش هم ویار داشته باشه.

"پوستت رو از تنت جدا می‌کنم آلفا."

زیر لب از بین دندون‌های قفل شده‌اش غرید.
صدای گریه‌های ریزی رو همراه با زمزمه‌های آرومی شنید‌.
ترسیده سمت اتاق دخترکش رفت و متوجه حرف‌هاش شد.

"پاپا مریض شده، خودم شنیدم که داشت بالا می‌آورد‌."

چشم‌هاش رو چرخوند و نفس عمیقی کشید.
لب‌هاش رو زبون زد و بدون اینکه دلیل حالت تهوع صبحگاهیش رو به هه‌سان بگه خودش رو روی کاناپه انداخت.
شاید با این کارهای دختر بچه، آلفای بالغ و بیشعورش برگرده خونه و این گندکاریش رو ببینه.
یونگی یک صحبت جدی با آلفاش و اون دراز وسط پاش داشت!

~•
ده دقیقه از تماس هه‌سان با جیمین گذشته بود که صدای قدم‌های محکمی راه پله رو پر کرد.
قبل از باز شدن در بوی غلیط دارچین بینیش رو قلقلک داد و لحظه‌ای بعد داخل چهارچوب، تن آلفا مشخص شد.
جیمین با پیرهن رسمی که دکمه‌های اولش رو طبق معمول باز گذاشته بود و رایحه‌ای که به تلخی می‌زد تنش رو بین بازوهاش فشرد.

"خدای من، حالت خوبه تمشک؟"

احساس می‌کرد معده‌اش پیچ می‌خوره و رایحهٔ تلخ جیمین حالش رو بهم می‌زد.
لب‌هاش رو به هم فشرد و کف دست‌هاش رو روی سینه عضلانی آلفا گذاشت و مرد رو به عقب هل داد.
دستش رو جلوی بینیش گفت و به آرومی عطر تمشک خودش رو نفس کشید.

oneshot (BTS)Where stories live. Discover now